شیرجۀ قدرتیpower diveواژههای مصوب فرهنگستانشیرجۀ تندی که با بهرهگیری از قدرت زیاد موتورهای هواگرد برای افزایش سرعت صورت میگیرد
powerدیکشنری انگلیسی به فارسیقدرت، برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، سلطه، زور، سلطنت، عظمت، بنیه، نیرومندی، توش، زبر دستی، پا، بازو، قدرت دید ذره بین، سلطهنیروی برق، برتری، نیرو بخشیدن به، نیرومند کردن، زور بکار بردن، تهمتن
powerدیکشنری انگلیسی به فارسیقدرت، برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، سلطه، زور، سلطنت، عظمت، بنیه، نیرومندی، توش، زبر دستی، پا، بازو، قدرت دید ذره بین، سلطهنیروی برق، برتری، نیرو بخشیدن به، نیرومند کردن، زور بکار بردن، تهمتن