simplifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیساده می شود، ساده کردن، سبک کردن، اسان تر کردن، مختصر کردن، تسهیل کردن
شبکۀ تارعنکبوتیspider web, spider network, simplified networkواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ بزرگراهی شبیهسازیشده برای محدودهای مشخص که، بدون توجه به ترکیب فیزیکی خیابانها، تنها دسترسیهای اصلی را ملاک تحلیل قرار میدهد