soleدیکشنری انگلیسی به فارسیتنها، تخت، کف پا، شالوده، تخت کفش، زیر، قسمت ته هر چیز، تخت زدن، یگانه، منحصر بفرد، فردی
سُلsolواژههای مصوب فرهنگستانمحیطی که در آن ذرات کلوئیدی در بستری از جنس گاز یا مایع یا جامد پراکنده باشد
فرایند سُلـ ژلsol-gel processواژههای مصوب فرهنگستانفرایند انتقال پراکنهای از ذرات کلوئیدی به حالت ژل
سیملولهsolenoidواژههای مصوب فرهنگستانپیچهای از سیمهایی با روکش عایق یا پیچیدهشده روی لولهای استوانهای یا لولهای با مقطع مربع