جای خالی، پر کردن، تنگ هم چیدن، خوب جا دادن، انباشتن، باز داشتن
خاموش کردن، مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
شطوف . [ ش َ ] (ع ص ) جهت دور و دراز. (از اقرب الموارد). رجوع به شطون شود.
شطوف . [ ش ُ ] (ع مص ) شَطف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به شطف شود.
خفه شو
چرت زدن
قابل انعطاف
stowbordmen
کماندار
stowbordman
پایه، پر کردن، تنگ هم چیدن، خوب جا دادن، انباشتن، باز داشتن
stow
cut, clip, dispose, make, nip, pick, pluck, range, set, stow
تسلیم، بخشیدن، عطاء کردن
prebestow
عقب نشینی
اشتباه
playstow