suitedدیکشنری انگلیسی به فارسیمناسب، مناسب بودن، وفق دادن، جور کردن، خواست دادن، خواستگاری کردن، لباس دادن به
swatheدیکشنری انگلیسی به فارسیشلاق زدن، نوار، راه باریک، پیچیدگی، ردیف باریک، اثر ماشین چمن زنی، فتق بند، پیچیدن، قنداق کردن