vitiateدیکشنری انگلیسی به فارسیمجذوب کردن، بلا اثر کردن، فاسد کردن، تباه کردن، معیوب ساختن، خراب کردن، ناپاک ساختن، تباه شدن
vitiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیویلیامز، بلا اثر کردن، فاسد کردن، تباه کردن، معیوب ساختن، خراب کردن، ناپاک ساختن، تباه شدن
vitiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیناقص، بلا اثر کردن، فاسد کردن، تباه کردن، معیوب ساختن، خراب کردن، ناپاک ساختن، تباه شدن
افقباختگیwhiteoutواژههای مصوب فرهنگستانگم کردن افق و کم شدن دید خلبان بهعلت شرایط جوّی، مانند برف و بوران و مه و هوای ابری
vitiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیویلیامز، بلا اثر کردن، فاسد کردن، تباه کردن، معیوب ساختن، خراب کردن، ناپاک ساختن، تباه شدن
vitiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیناقص، بلا اثر کردن، فاسد کردن، تباه کردن، معیوب ساختن، خراب کردن، ناپاک ساختن، تباه شدن
vitiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیویلیامز، بلا اثر کردن، فاسد کردن، تباه کردن، معیوب ساختن، خراب کردن، ناپاک ساختن، تباه شدن
vitiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیناقص، بلا اثر کردن، فاسد کردن، تباه کردن، معیوب ساختن، خراب کردن، ناپاک ساختن، تباه شدن