wobbleدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، لنگی چرخ، تلو تلو خوردن، وول خوردن، لنگ بودن، جنبیدن، مردد بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
babbleدیکشنری انگلیسی به فارسیلگد زدن، یاوه، سخن بیهوده، من من، سخن نامفهوم گفتن، پر حرفی کردن، ور ور کردن، فاش کردن، یاوه گفتن
bubbleدیکشنری انگلیسی به فارسیحباب، ابسوار، اندیشه پوچ، جوشیدن، گفتن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، جوشاندن، بیان کردن، فوران کردن
wobbledدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان خوردن، تلو تلو خوردن، وول خوردن، لنگ بودن، جنبیدن، مردد بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
wobblesدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، لنگی چرخ، تلو تلو خوردن، وول خوردن، لنگ بودن، جنبیدن، مردد بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
فرضیۀ لقیwobble hypothesisواژههای مصوب فرهنگستانفرضیهای برای توصیف چگونگی شناسایی چند رمزه با یک رِنان
wobbledدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان خوردن، تلو تلو خوردن، وول خوردن، لنگ بودن، جنبیدن، مردد بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
wobblesدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، لنگی چرخ، تلو تلو خوردن، وول خوردن، لنگ بودن، جنبیدن، مردد بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن