آبریزگاه صحراییborehole latrine, bored-hole latrine, borehole privyواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای که به عمق حدود 6 متر و قطر حدود نیممتر کنده میشود و بهطور موقت بهعنوان آبریزگاه مورد استفاده قرار میگیرد
آبریزهلغتنامه دهخداآبریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فروریزد. || مبال . مستراح . آبریز.
آبریزگاه صحراییborehole latrine, bored-hole latrine, borehole privyواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای که به عمق حدود 6 متر و قطر حدود نیممتر کنده میشود و بهطور موقت بهعنوان آبریزگاه مورد استفاده قرار میگیرد
آبریزگاه صحراییborehole latrine, bored-hole latrine, borehole privyواژههای مصوب فرهنگستانحفرهای که به عمق حدود 6 متر و قطر حدود نیممتر کنده میشود و بهطور موقت بهعنوان آبریزگاه مورد استفاده قرار میگیرد