استرهانلغتنامه دهخدااسترهان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرو خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب گرو کردن .بگرو ستانیدن . بگرو ستاندن خواستن . رهینه طلبیدن .
اشتروانلغتنامه دهخدااشتروان . [ اُ ت ُرْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اشتربان . شتربان . ساربان . رجوع به اشتربان شود.
اشترانلغتنامه دهخدااشتران . [ ] (اِخ ) اشتران دهکده ای است در دره ٔ خرم رود واقع مابین تویسرکان و همدان مسافت آن تا نهاوند هشت نه فرسخ است . اشتران حاصل خیز و جای خوبی است . (از مرآت البلدان ج 1 ص 41). و رجوع به تاریخ گزیده ص <
مسترهنلغتنامه دهخدامسترهن . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرهان . آنکه رهن و گرو می خواهد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استرهان شود.
گرو خواستنلغتنامه دهخداگرو خواستن . [ گ ِ رَ / رُو خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) شیئی را به رهن قبول کردن . استرهان . (تاج المصادر بیهقی ) : چون بکاری جو، نروید غیر جوقرض تو کردی ، ز که خواهی گرو؟<p