اعتبارنامهلغتنامه دهخدااعتبارنامه . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ای که در آن جمعی از مردمان مشهور براستی و درستی و تدین و قدر و منزلت کسی گواهی داده باشند. (ناظم الاطباء).در اصطلاح ، ورقه ای که اعضای انجمن نظار امضاء کنند ووکالت کسی را به اطلاع وزارت کشور و
اعتبارنامهفرهنگ فارسی عمید۱. (بانکداری) سندی که بانک برای تایید اعتبار مشتری خود نزد بانکهای دیگر به وی میدهد.۲. (سیاسی) معرفینامه و حکم انتصاب سفیر یا وزیرمختار که از طرف دولت صادر میشود تا در کشور دیگر به رئیس آن کشور ارائه دهد؛ استوارنامه.
اعتبارنامهcredentialواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که برای اثبات صحت شناسهای ادعایی یا تأیید شناسه سامانۀ ارسال یا نمایش داده میشود
اعتبارنامهcredentials2واژههای مصوب فرهنگستانسندی که برای نماینده به مثابة مجوز احراز کرسی و رأیدهی در مجلس است
اعتبارنامه ٔ سفیرلغتنامه دهخدااعتبارنامه ٔ سفیر. [ اِ ت ِ م َ / م ِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استوارنامه . رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتبارنامه ٔ سیاسیلغتنامه دهخدااعتبارنامه ٔ سیاسی . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) استوارنامه . (از فرهنگستان ایران ). رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتبارنامه ٔ وکیللغتنامه دهخدااعتبارنامه ٔ وکیل . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ی ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که اعضای انجمن نظارت امضا می کنند و وکالت نماینده ای را به اطلاع مجلس میرسانند. و رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتمادنامهلغتنامه دهخدااعتمادنامه . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اعتبارنامه . (ناظم الاطباء). رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتبارنامه ٔ سفیرلغتنامه دهخدااعتبارنامه ٔ سفیر. [ اِ ت ِ م َ / م ِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استوارنامه . رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتبارنامه ٔ سیاسیلغتنامه دهخدااعتبارنامه ٔ سیاسی . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) استوارنامه . (از فرهنگستان ایران ). رجوع به اعتبارنامه شود.
اعتبارنامه ٔ وکیللغتنامه دهخدااعتبارنامه ٔ وکیل . [ اِ ت ِ م َ / م ِ ی ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که اعضای انجمن نظارت امضا می کنند و وکالت نماینده ای را به اطلاع مجلس میرسانند. و رجوع به اعتبارنامه شود.