انباشتنلغتنامه دهخداانباشتن . [ اَم ْ ت َ ] (مص ) پر کردن و مملو گردانیدن و انبار نمودن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آکندن . ممتلی کردن . امتلاء. (یادداشت مؤلف ). کبس . (تاج المصادر بیهقی ). پر کردن جای عمیق بخاک و جز آن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). انباردن <span cla
انباشتندیکشنری فارسی به انگلیسیaccumulate, agglomerate, amass, bank, bunch, garner, gather, hoard, mound, pack, pile, stack, stock, stockpile, store
انبوشتنلغتنامه دهخداانبوشتن . [ اَم ْ ت َ ] (مص ) انبودن . (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1052). رجوع به انبودن شود.
درانباشتنلغتنامه دهخدادرانباشتن . [ دَ اَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) پر کردن . آکندن درون چیزی را: طَم ّ، طُموم ؛ درانباشتن چاه را. (از منتهی الارب ). و رجوع به انباشتن شود.
برانباشتنلغتنامه دهخدابرانباشتن . [ ب َ اَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) انباشتن . انباردن : دک ؛ برانباشتن چاه . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به انباشتن شود.