باسیلفرهنگ فارسی عمیدنوعی باکتری تکسلولی میلهایشکل که بعضی از انواع آن موجب بیماریهای مختلف میشود: باسیل سیاهزخم.
باسیللغتنامه دهخداباسیل . (فرانسوی ، اِ) باسیلها عبارتند از میکربهائی که اندکی درازند و ممکن است دارای تاژکهای گوناگون باشند مانند باسیل «امیلوباکتر» و باسیل سیاه زخم . (گیاه شناسی گل گلاب ص 134). و رجوع به باکتریها و کلمه ٔ میکرب شود.
باسیللغتنامه دهخداباسیل . (اِخ ) المطران . از مترجمان بزرگ اوایل عصر عباسیان (دوره ٔ مأمون ) وی مردی کثیرالنقل بود و ترجمه های نسبةً خوبی داشت . وی در خدمت طاهربن الحسین ذوالیمینین بسر میبرد. ترجمه ٔ کتاب الاجنه ٔ بقراطاز او در دست است و نسخه یی از آن جزو مجموعه ٔ شماره ٔ <span class="hl" dir
باسللغتنامه دهخداباسل . [ س ِ ] (اِخ ) ابن ضبة وضبةبن ادبن بن طابخةبن الیاس را سه فرزند بود: سعد وسُعَید و باسل . سعید به قتل رسید و جانشینی نداشت واما باسل به سرزمین دیلم پناه برد و در آنجا با زنی از مردم عجم ازدواج کرد و مردم دیلم از نسل اویند وگفته میشود که باسل بن ضبة ابوالدیلم بوده است .
باسللغتنامه دهخداباسل . [ س ِ ] (ع ص ) شجاع . (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهادر. (غیاث اللغات ). مرد دلیر. (مهذب الاسماء). دلیر. (نصاب ). دلاور. شجاع . بطل . (اقرب الموارد). ج ، بَواسِل و بُسَلاء. (منتهی الارب ) و بُسل . (منتهی الارب ). بُسُل . (تاج العروس ). بُسَّ
باشگللغتنامه دهخداباشگل . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 18 هزارگزی مرکز بخش و در 12 هزارگزی راه عمومی واقع است . ناحیه ای است سردسیر و دارای 220 تن
باسیلاریوفیتلغتنامه دهخداباسیلاریوفیت . (فرانسوی ، اِ) یکی از نه شاخه ٔ اصلی تقسیم بندی نباتات که توسط وتشتاین صورت گرفته است . رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 193 شود.
باسیلیقونلغتنامه دهخداباسیلیقون . [ ] (اِ) (بمعنی ملک ، پادشاه ) جالینوس از ماری نام میبرد که آنرا ملکه ٔ مارها مینامد و گوید اگر کسی آنرا ببیند یا صدایش را بشنود بیدرنگ خواهد مرد، ابن مندویه در ذیل باسیلیقون گوید که این مار از آن جهت بدین نام خوانده شده است که چیزی شبیه تاج بر سر آن قرار دارد. و
باسیل ترمولغتنامه دهخداباسیل ترمو. [ ت ِ م ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) یکی از انواع باکتریهاست که بشدت اکسیژن را میگیرد. چون مقداری از آن را در یک قطره آب بر روی شیشه ای بگذارند و رشته ٔ جلبکی سبز نیز در آن قرار دهند همینکه شیشه را در روشنایی ببرند باسیل ها در اطراف رشته ٔ جلبک جمع میشوند و چون آنرا د
باسیل ترمولغتنامه دهخداباسیل ترمو. [ ت ِ م ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) یکی از انواع باکتریهاست که بشدت اکسیژن را میگیرد. چون مقداری از آن را در یک قطره آب بر روی شیشه ای بگذارند و رشته ٔ جلبکی سبز نیز در آن قرار دهند همینکه شیشه را در روشنایی ببرند باسیل ها در اطراف رشته ٔ جلبک جمع میشوند و چون آنرا د
باسیلاریوفیتلغتنامه دهخداباسیلاریوفیت . (فرانسوی ، اِ) یکی از نه شاخه ٔ اصلی تقسیم بندی نباتات که توسط وتشتاین صورت گرفته است . رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 193 شود.
باسیلیقونلغتنامه دهخداباسیلیقون . [ ] (اِ) (بمعنی ملک ، پادشاه ) جالینوس از ماری نام میبرد که آنرا ملکه ٔ مارها مینامد و گوید اگر کسی آنرا ببیند یا صدایش را بشنود بیدرنگ خواهد مرد، ابن مندویه در ذیل باسیلیقون گوید که این مار از آن جهت بدین نام خوانده شده است که چیزی شبیه تاج بر سر آن قرار دارد. و