باشتینفرهنگ فارسی عمیدمیوه؛ بار درخت: ◻︎ پیش گرفته سبد باشتین / هریک همچو در تیم حکیم (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۴).
باشتینلغتنامه دهخداباشتین . (اِ) باری که از میان شاخ بیرون آید. (فرهنگ رشیدی ). باری و میوه ای را گویند که از میان درخت برآید بی آنکه گل و بهار دهد. (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بمعنی باستین . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق <span class="hl" dir="lt
باشتینلغتنامه دهخداباشتین . (اِخ ) دهی است در سبزوار: و در ربع باشتین سادات بسیار بودند از دو رهط، یکی از رهط سید ابوالفضل بغدادی و دیگراز رهط سیدالحسین بن منصوربن محمدبن ابی الحسن نوران ... (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 64). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : باش
باشتینلغتنامه دهخداباشتین . (اِخ ) نام بلوکی است از سبزوار. (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ). بلوکی است از سبزوار که ملوک سربداران از آن بلوکند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء
باستینلغتنامه دهخداباستین . (اِخ ) قریه ای است در یک فرسنگی جنوبی رامهرمز. (فارسنامه ٔ ناصری ). ظاهراً صورتی از باستی است و رجوع به باستی شود.
باستینلغتنامه دهخداباستین . [ س ِ ](اِ) در تحفةالاحباب میوه ای را گویند که توی درخت (؟) باشد و باشین هم روایت شده . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180). باشتین . (ناظم الاطباء). رجوع به باشتین شود.
باشتینیلغتنامه دهخداباشتینی . (اِخ ) زیدبن علی باشتینی از اعقاب سیدابوالفضل بغدادی از سادات باشتینی بود. رجوع به تاریخ بیهق ، چ بهمنیار ص 64 شود.
باستینلغتنامه دهخداباستین . [ س ِ ](اِ) در تحفةالاحباب میوه ای را گویند که توی درخت (؟) باشد و باشین هم روایت شده . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180). باشتین . (ناظم الاطباء). رجوع به باشتین شود.
باشنینلغتنامه دهخداباشنین . (اِ) شاخه و یا پوست جدا شده از درخت . (ناظم الاطباء). باشین . امادر فرهنگهای دیگر دیده نشده . رجوع به باشتین شود.
شهرآئینلغتنامه دهخداشهرآئین . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باشتین بخش داورزن شهرستان سبزوار است و 2308 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
خیرآبادلغتنامه دهخداخیرآباد. [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باشتین بخش داورزن شهرستان سبزوار، واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری داورزن ، آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
مهرآبادلغتنامه دهخدامهرآباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باشتین بخش داورزن شهرستان سبزوار، واقع در 50هزارگزی جنوب شرقی داورزن و 8هزارگزی جنوب شرقی راه تهران به مشهد. سکنه ٔ آن 495 تن است .
باشتینیلغتنامه دهخداباشتینی . (اِخ ) زیدبن علی باشتینی از اعقاب سیدابوالفضل بغدادی از سادات باشتینی بود. رجوع به تاریخ بیهق ، چ بهمنیار ص 64 شود.