تدنیلغتنامه دهخداتدنی . [ ت َ دَن ْ نی ] (ع مص ) نزدیک درآمدن اندک اندک . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک آمدن . (زوزنی ). اندک اندک نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). بعید یتدنی خیر من قریب یتبعد. (اقرب الموارد) (المنجد).
تپیدنیلغتنامه دهخداتپیدنی . [ ت َ دَ ] (ص لیاقت ) (از:تپیدن + «ی ») لیاقت . رجوع به طپیدنی و تپیدن شود.
تدانیلغتنامه دهخداتدانی . [ ت َ ] (ع مص ) به یکدیگر نزدیک شدن . (زوزنی ). با همدیگر نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نزدیک شدن بعض قوم به بعضی دیگر. (اقرب الموارد) (المنجد). || (اصطلاح صوفیه ) معراج مقربانست و معراج عالی آنان بالاصاله یعنی بدون وراثت به حضرت قاب قوسین منته
تدنولغتنامه دهخداتدنؤ. [ ت َ دَن ْ ن ُءْ ] (ع مص ) برانگیختن کسی را بر فرومایگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): نفس فلان تتدنأه . (اقرب الموارد).
تدنیحلغتنامه دهخداتدنیح . [ ت َ ] (ع مص ) رام گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سر فرودآوردن و رام گردیدن . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
تدنیخلغتنامه دهخداتدنیخ . [ ت َ ] (ع مص ) فروتنی کردن . || رام گردیدن . || پست نمودن سر خود را. || ملازم خانه گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || نشیب و فراز پذیرفتن خربزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دَنَّخَت البطیخة؛ انهزم بعضها و خ
تدنیرلغتنامه دهخداتدنیر. [ ت َ ] (ع مص ) درخشیدن روی کسی . (ناظم الاطباء). درخشیدن روی کسی مانند دینار. (اقرب الموارد) (المنجد). || صاحب دینار گردیدن کسی . (ناظم الاطباء). بسیاردینار شدن مرد. || دینار سکه زدن . (اقرب الموارد) (المنجد).
تدنیسلغتنامه دهخداتدنیس . [ ت َ ] (ع مص ) شوخگن گردانیدن . (زوزنی ). بچرک آلودن . (غیاث اللغات )(آنندراج ) (المنجد). ریمناک گردانیدن جامه ٔ کسی را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || معیوب و زشت کردن آبروی کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). کاری کردن که آبرو و اخلاق را زشت کند.
تدنیقلغتنامه دهخداتدنیق . [ ت َ ] (ع مص ) استقصا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (المنجد). نیک نگریستن در کاری و استقصا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قال الحسن : لاتدنقوا فیدنق علیکم . (اقرب الموارد). || بدانگ شماره کردن . (زوزنی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ سازمان ص <sp
متدنیلغتنامه دهخدامتدنی . [ م ُ ت َ دَن ْ نی ] (ع ص ) اندک اندک نزدیک شونده ، مأخوذ از دنو. (آنندراج ). کسی که اندک اندک نزدیک شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدنی شود.
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق ربعی مخزومی ، از نسل ابی ربیعةبن مغیره . شاعر و از مردم مدینه بود و در اغانی از او قصیده ای آمده است که بیت زیر از آن است :هل تعلمین وراء الحب منزلةتدنی الیک ، فاًن ّالحب اقصانی .یعقوب در حدود سال 200</sp
نزول کردنلغتنامه دهخدانزول کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نزول نمودن . فرودآمدن . منزل کردن . توقف کردن . ساکن شدن . وارد شدن . ورود کردن : بر کران آب برابر شاه مالک نزول کرد. (تاریخ بیهقی ص 698).ناگاه غمت بر دل ما کرد نزول جان پی
اندک اندکلغتنامه دهخدااندک اندک . [ اَ دَ اَ دَ ] (ق مرکب ) کم کم . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بتدریج . تدریجاً. رفته رفته . (فرهنگ فارسی معین ). آهسته آهسته . متدرجاً. بمرور. خرده خرده . خردخرد. نرمک نرمک . نرم نرم .خوش خوش . قلیلاً قلیلاً. (یادداشت مؤلف ) :
اسرعلغتنامه دهخدااسرع . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سرعت . شتاب تر. بشتاب تر. زودتر. تندتر. تیزتر. چالاک تر. سریعتر. ازرع : و هو اسرع الحاسبین . (قرآن 62/6). علی اسرع الحال .- امثال : <span class=
تدنیحلغتنامه دهخداتدنیح . [ ت َ ] (ع مص ) رام گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سر فرودآوردن و رام گردیدن . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
تدنیخلغتنامه دهخداتدنیخ . [ ت َ ] (ع مص ) فروتنی کردن . || رام گردیدن . || پست نمودن سر خود را. || ملازم خانه گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || نشیب و فراز پذیرفتن خربزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دَنَّخَت البطیخة؛ انهزم بعضها و خ
تدنیرلغتنامه دهخداتدنیر. [ ت َ ] (ع مص ) درخشیدن روی کسی . (ناظم الاطباء). درخشیدن روی کسی مانند دینار. (اقرب الموارد) (المنجد). || صاحب دینار گردیدن کسی . (ناظم الاطباء). بسیاردینار شدن مرد. || دینار سکه زدن . (اقرب الموارد) (المنجد).
تدنیسلغتنامه دهخداتدنیس . [ ت َ ] (ع مص ) شوخگن گردانیدن . (زوزنی ). بچرک آلودن . (غیاث اللغات )(آنندراج ) (المنجد). ریمناک گردانیدن جامه ٔ کسی را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || معیوب و زشت کردن آبروی کسی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). کاری کردن که آبرو و اخلاق را زشت کند.
تدنیقلغتنامه دهخداتدنیق . [ ت َ ] (ع مص ) استقصا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (المنجد). نیک نگریستن در کاری و استقصا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قال الحسن : لاتدنقوا فیدنق علیکم . (اقرب الموارد). || بدانگ شماره کردن . (زوزنی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ سازمان ص <sp
متدنیلغتنامه دهخدامتدنی ٔ. [ م ُ ت َ دَن ْ ن ِءْ ] (ع ص ) (از «د ن ء») برانگیزنده بر فرومایگی ، مأخوذ از دناء. (آنندراج ). آن که برانگیزاند و مجبور کند کسی را بر فرومایگی و دونی . (ناظم الاطباء).
متدنیلغتنامه دهخدامتدنی . [ م ُ ت َ دَن ْ نی ] (ع ص ) اندک اندک نزدیک شونده ، مأخوذ از دنو. (آنندراج ). کسی که اندک اندک نزدیک شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدنی شود.
نااستدنیلغتنامه دهخدانااستدنی . [ اِ ت َ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل استدن . نگرفتنی . رجوع به استدن شود.
ناستدنیلغتنامه دهخداناستدنی . [ س ِ ت َ دَ ] (ص لیاقت )که قابل ستاندن نیست . که نباید آن را گرفت . که درخور پذیرفتن و قبول کردن و گرفتن نیست . مقابل ستدنی .