ترسیملغتنامه دهخداترسیم . [ ت َ ] (ع اِ) ملازمان تمغادار، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
ترسیملغتنامه دهخداترسیم . [ ت َ ] (ع مص ) جامه بخط کردن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). جامه را مخطط کردن . (آنندراج ). مبالغه ٔ رَسْم . (زوزنی ). || نشانه کردن و نیک نوشتن . (آنندراج ). نشان گذاشتن و نقش کردن . (فرهنگ نظام ). || گماشتن ناقه را چنانکه بر زمین اثری بگذا
ترسملغتنامه دهخداترسم . [ ت َ رَس ْ س ُ ] (ع مص ) نشان چیزی بنگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). نشان سرای جستن و نظر کردن بسوی آن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به سرای درنگریستن و نشانهای آنرا نظر کردن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || نظر کردن . بنا کُننده و کَننده که کجا بنا یا
ترشیملغتنامه دهخداترشیم . [ ت َ ] (ع مص ) نبشتن و نگار کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوشتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
ترسیمیلغتنامه دهخداترسیمی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به رسم و ترسیم . تشریحی . توصیفی . رجوع به رسم و ترسیم و ترکیب زیر شود.- هندسه ٔ ترسیمی ؛ یکی از فصول علم هندسه ، و واضع آن مونژ است . و مقصود از این هندسه مشخص کردن شکل فضائی است با تصویرهای آن در روی سطح مستوی یا
ترسیمیلغتنامه دهخداترسیمی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به رسم و ترسیم . تشریحی . توصیفی . رجوع به رسم و ترسیم و ترکیب زیر شود.- هندسه ٔ ترسیمی ؛ یکی از فصول علم هندسه ، و واضع آن مونژ است . و مقصود از این هندسه مشخص کردن شکل فضائی است با تصویرهای آن در روی سطح مستوی یا
خطکش ترسیمmould loft batten/ mold loft batten, spiling batten, splineواژههای مصوب فرهنگستانالوار یا خطکش فلزی بزرگ و منعطفی که برای ترسیم خطوط طراحی سازه به کار میرود