تورقلغتنامه دهخداتورق . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برگ خوردن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تئوریکلغتنامه دهخداتئوریک . [ ت ِ ءُ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) مأخوذ از فرانسه و متداول در کتب علمی فارسی امروز، منسوب به تئوری . راجع و متعلق به علم نظری : احکام تئوریک هنگامی ارزنده اند که در عمل بکار آیند. رجوع به تئوری شود.
تورکلغتنامه دهخداتورک . (اِ) نقطه ٔ سپیدی که بر سیاهی یا سپیدی چشم افتد. کوکب . (زمخشری از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دانه های سپید که بر چشم دردگین پیدا شود. آبله ریزه ٔ سرخ یا سپید که بر چشم افتد. بَجَّه . نقطه ٔ سرخی از خون بسته در چشم از بیماری چشم با ضربتی . طَرفَه . (از یادداشتهای مرحوم
تورکلغتنامه دهخداتورک . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برگردانیدن پای را بر ستور جهت آسایش یا جهت ترک . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانین پای را بر ستور جهت آسایش و یا جهت فرودآمدن . (ناظم الاطباء). منه قولهم : لاترک فان الوروک مصرعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگی نمودن
توریقلغتنامه دهخداتوریق . [ت َ ] (ع مص ) برگ بیاوردن درخت . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (از دهار). برگ بیرون آوردن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرفتن برگ از درخت . (از اقرب الموارد).
خوردگی تورقیexfoliation corrosion, lamellar corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی موضعی که در زیر سطح و در مناطقی موازی با سطح اتفاق میافتد و در نتیجۀ آن فلز خوردهشده بهصورت لایههای نازک ظاهر میشود
لایهبندی تورقپذیرfissile beddingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی لایهبندی شامل برگلایههایی با ضخامت کمتر از 2 میلیمتر
زاتورقلغتنامه دهخدازاتورق . [ ] (اِ) مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین و بوالفتح آنجا شد و ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325). و مفهوم این کلمه معلوم نشد.
متورقلغتنامه دهخدامتورق . [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) شتری که برگ خورد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر برگ خورنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تورق شود.