ثنویتفرهنگ فارسی عمید۱. اعتقاد به دو اصل و مبدٲ خیر و شر؛ اعتقاد به دو خدا یا دو صانع برای عالم؛ دوگانهپرستی؛ دوآلیسم.۲. عقیدهای فلسفی که عالم را مرکب از دو اصل میداند.
تنگوتلغتنامه دهخداتنگوت . [ ت َ ](اِخ ) تنگفوت . پسر توشی بن چنگیز است . رجوع به تاریخ جهانگشای ج 1 ص 144، 145، 221 و 224 و
تنودلغتنامه دهخداتنود. [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) جنبیدن شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحرک شاخه . (از اقرب الموارد).
تنویطلغتنامه دهخداتنویط. [ ت َن ْ ] (ع مص ) آویختن . (از اقرب الموارد): نوط القربة تنویطاً؛ آویخت آنرا تا روغن مالد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).اثقال مَشک برای مالیدن روغن . (از اقرب الموارد).
تنوطلغتنامه دهخداتنوط. [ ت َ ن َوْ وُ / ت ُ ن َوْ وِ ] (ع اِ) انجیرخواره . (زمخشری ). مرغی است خرد برابر گنجشک که در جنگلها از تار برگ درختان آشیانه ٔخود را همچو قاروره ای سازد و خانه ٔ او از شاخ باریک آونگان باشد بر تار ضعیف . به هندی بیا است . (منتهی الارب
تنویضلغتنامه دهخداتنویض . [ ت َن ْ ] (ع مص ) رنگ کردن : نوض الثوب بالصبغ تنویضاً؛ رنگ کرد جامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
دوالیسمفرهنگ فارسی عمیدهر مذهب و آیینی که قائل به دو اصل و مبدٲ باشد؛ ایزد و اهرمن؛ روح و ماده؛ ثنویت؛ دوگانهپرستی.
ثنویهفرهنگ فارسی عمیدگروهی که قائل به دو مبدٲ خیر و شر هستند؛ معتقدان به ثنویت. Δ بعضی از نویسندگان اسلامی مانویه و مزدکیه را از این گروه دانسته و آنها را اصحاب اثنین هم خواندهاند.
دیصانیةلغتنامه دهخدادیصانیة. [ دَ ی ْ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از ثنویه که منسوبند به دیصان و مذهب او آن است که نور فاعل مختار است و ظلمت موجب و فعل او بحسب طبع و اضطرار. (نفائس الفنون ). رجوع به ابن دیصان و البیان و التبیین ج 1 ص 40</s