لغتنامه دهخدا
خنبک . [ خُم ْ ب َ ] (اِمص ) برهم زدگی کف های دست با اصول مطابق ساز. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ). || استهزاء. مسخره . (ناظم الاطباء). || (اِ) جامه ٔ درشت و خشن که درویشان پوشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ). || تنبک . دمبک