انسکاکلغتنامه دهخداانسکاک . [ اِ س ِ ] (ع مص ) بهم درشدن . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.
داخل گشتنلغتنامه دهخداداخل گشتن . [ خ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) درآمدن . درشدن . بدرون رفتن . داخل شدن . داخل گردیدن .
تواشجلغتنامه دهخداتواشج . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) بهم درشدن . (زوزنی ). به یکدیگر درآمدن و درآمیخته شدن ریشه های درخت . (از اقرب الموارد).