شلغملغتنامه دهخداشلغم . [ ش َ غ َ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل و مأکول ولذیذ و بیشتر در آشها داخل کنند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که دارای ریشه ٔ غده ای محتوی مواد ذخیره ای می باشد. نباتی است دوساله ، یعنی در سال دوم کشت گل میدهد. برگهایش سبز روشن و دارای موهای ک
شلغمفرهنگ فارسی عمید۱. ریشۀ قهوهای یا سفیدرنگ گیاهی به همین نام که مصرف دارویی و خوراکی دارد.۲. گیاهی یکساله که این ریشه از آن به دست میآید.= شلغم فرنگی: (زیستشناسی) = سیبزمینی = سیبزمینی ترشی
شلغم والغتنامه دهخداشلغم وا. [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) آش شلغم . (ناظم الاطباء). شلغم با. رجوع به شلغم با شود.
شلغمابلغتنامه دهخداشلغماب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شلغم پخته در سرکه و آب نهاده و خردل در آن کرده . (یادداشت مؤلف ) : دیگر آنکه بیشتر خوردنی ها می پوسانند، پس می خورند چون ترینه (مراد ظاهراً میوه ها است چون هندوانه و خربزه و امثال آن ) و چغندراب و شلغماب و غیر آن . (ذخی
شلغمیلغتنامه دهخداشلغمی . [ ش َ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به شلغم . (یادداشت مؤلف ). || به شکل شلغم . شلجمی . (یادداشت مؤلف ).- کلاه شلغمی ؛ نوعی کلاه مدور مشابه شکل شلغم : در هر وصله ٔ زمین هنگامه ای بود مثل نخلبندان بارهای دولت و مسخرگان کلا
شلغم والغتنامه دهخداشلغم وا. [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) آش شلغم . (ناظم الاطباء). شلغم با. رجوع به شلغم با شود.
شلغم والغتنامه دهخداشلغم وا. [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) آش شلغم . (ناظم الاطباء). شلغم با. رجوع به شلغم با شود.
شلغمابلغتنامه دهخداشلغماب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شلغم پخته در سرکه و آب نهاده و خردل در آن کرده . (یادداشت مؤلف ) : دیگر آنکه بیشتر خوردنی ها می پوسانند، پس می خورند چون ترینه (مراد ظاهراً میوه ها است چون هندوانه و خربزه و امثال آن ) و چغندراب و شلغماب و غیر آن . (ذخی
شلغمیلغتنامه دهخداشلغمی . [ ش َ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به شلغم . (یادداشت مؤلف ). || به شکل شلغم . شلجمی . (یادداشت مؤلف ).- کلاه شلغمی ؛ نوعی کلاه مدور مشابه شکل شلغم : در هر وصله ٔ زمین هنگامه ای بود مثل نخلبندان بارهای دولت و مسخرگان کلا