طیرانلغتنامه دهخداطیران . (اِخ ) مافروخی در کتاب محاسن اصفهان در دو مورد این اسم را ایراد کرده ، یکی در مورد ذکر قصور معروف اصفهان که گوید: و قصر صخربن سدوس بطیران . (چ طهران ص 56). دیگر درمورد ذکر جوامع اصفهان که گوید: و الجامعان الکبیر العتیق البدیع الانیق ب
طیرانلغتنامه دهخداطیران . [ طَ ی َ / طَ / طِ ] (ع مص ) پریدن . (منتهی الارب ). پرواز کردن . || شتافتن . (زوزنی ). پرش . پرواز. طیران (بسکون یاء نیز آمده ، مگر اصل اول است ). (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و با لفظ کردن مستعمل است
چتریانلغتنامه دهخداچتریان . [چ َ ] (اِ مرکب ) تیره ای از گیاهان که وضع گلهای آنها همیشه بشکل چتر و غالباًبصورت چتر مرکب است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 233).
تراژانلغتنامه دهخداتراژان . [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) مارکوس اولپیوس تراژانوس کرینیتوس . یکی از امپراتوران بزرگ روم است که بسال 52 م . در ایتالیکا (اسپانیا) متولد شد. پدرش مردی نوخاسته بود و مورد حمایت امپراتور وسپازین قرار گرفت و
ترانلغتنامه دهخداتران . [ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کنارک در شهرستان چاه بهار که در 72هزارگزی شمال باختری چاه بهار و هفت هزارگزی شمال راه مالرو چاه بهار به جاسک واقع است و 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ترایانلغتنامه دهخداترایان . [ ت َ ] (نف ، ق ) در حال تراییدن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تراییدن شود.
طيراندیکشنری عربی به فارسیهواپيمايي , هوانوردي , گريز , پرواز , مهاجرت (مرغان يا حشرات) , عزيمت , پرواز کردن , فرارکردن , کوچ کردن , يک رشته پلکان , سلسله , پرواز کننده , پردار , سريع السير , بال وپر زن , بسرعت گذرنده , مسافرت هوايي
طیرانسلغتنامه دهخداطیرانس . [ ن َ ] (اِخ ) (کتاب اعمال رسولان 19:9). مدرس فلسفه ٔ یونان بود در افسس ، و پولس حواری در مدت دو سال در مدرسه ٔ او تعلیم میداد لکن مدرسه ٔ مرقوم مثل سایر مدارس نبود چنانکه بعضی گمان دارند بلکه محلی ب
طیرانهلغتنامه دهخداطیرانه . [ طَ ن َ / ن ِ ] (ازع ، اِ) نوعی از فطر و از آن بزرگتر. و تازه ٔ او سفید و زرد و خشک او سرخ است و در زیر درخت بلوط و زیتون میروید، و از سموم قتاله است حتی بوئیدن آن . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نباتیست مانند فطر و بزرگتر از آن و در شب مان
طیرانیلغتنامه دهخداطیرانی . (ص نسبی ) کسی که اهل قریه ٔ طیرا از قراء اصفهان باشد. منسوب به طیرا. (سمعانی ).
طیرانسلغتنامه دهخداطیرانس . [ ن َ ] (اِخ ) (کتاب اعمال رسولان 19:9). مدرس فلسفه ٔ یونان بود در افسس ، و پولس حواری در مدت دو سال در مدرسه ٔ او تعلیم میداد لکن مدرسه ٔ مرقوم مثل سایر مدارس نبود چنانکه بعضی گمان دارند بلکه محلی ب
طیرانهلغتنامه دهخداطیرانه . [ طَ ن َ / ن ِ ] (ازع ، اِ) نوعی از فطر و از آن بزرگتر. و تازه ٔ او سفید و زرد و خشک او سرخ است و در زیر درخت بلوط و زیتون میروید، و از سموم قتاله است حتی بوئیدن آن . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). نباتیست مانند فطر و بزرگتر از آن و در شب مان
طیرانیلغتنامه دهخداطیرانی . (ص نسبی ) کسی که اهل قریه ٔ طیرا از قراء اصفهان باشد. منسوب به طیرا. (سمعانی ).