ماتیکلغتنامه دهخداماتیک . (از فرانسوی ، اِ) (مخفف از کسمتیک فرانسوی ) ماده ٔسرخ که زنان به لب مالند. (از فرهنگ فارسی معین ). کلمه ٔ کُسمِتیک فرانسوی که از کُسمِتیکُوس یونانی گرفته شده است ، به داروهایی اطلاق می گردد که برای طراوت و زیبایی و محافظت پوست بدن و صورت و گیسوان به کار برده میشود. (ا
ماتیکفرهنگ فارسی عمیدمادهای رنگی که از مواد شیمیایی تهیه میشود و زنان برای رنگ کردن لب خود به کار میبرند؛ روژلب.
میاثقلغتنامه دهخدامیاثق . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ میثاق . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ). ج ِ میثاق به معنی عهد و پیمان . (آنندراج ). و رجوع به میثاق شود.
میاثیقلغتنامه دهخدامیاثیق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ میثاق . (منتهی الارب )(یادداشت مؤلف ) (آنندراج ). و رجوع به میثاق شود.
چمتکلغتنامه دهخداچمتک . [ چ َ ت َ ] (اِ) به معنی چمتاک است که کفش و پای افزار باشد. (برهان ). به معنی چمتاک و چمشاک است . (جهانگیری ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتاک و چمشاک و چمشک شود.
متکلغتنامه دهخدامتک . [ م َ ] (اِ) ترنج را گویند و آن میوه ای است که پوست آن را مربا سازند. (برهان ) (آنندراج ). یک قسم میوه که ترنج نیز گویند. (ناظم الاطباء) : پس این زن عزیز، یوسف را به خانه اندر بنشاند و آن زنان را به مجلس اندر بنشاند برابر آن خانه که یوسف اندرآن ب
ماتیکانواژهنامه آزاداین واژه با مایه و ماده هم ریشه است. ماتیکان به معنای حکم و رای است و در عنوان کتابهایی به کار رفتهاست که به سوالاتی پاسخ داده شدهاست یا مسایلی در آن کتابها حل شده. مثل «ماتیکان مینوی خرد» که پاسخهای مینوی خرد به فردی به نام دانا است. یا «ماتیکان هزار دادستان» که به معنی هزار مادهٔ (حکم یا رای)
ماتیکانواژهنامه آزاداین واژه با مایه و ماده هم ریشه است. ماتیکان به معنای حکم و رای است و در عنوان کتابهایی به کار رفتهاست که به سوالاتی پاسخ داده شدهاست یا مسایلی در آن کتابها حل شده. مثل «ماتیکان مینوی خرد» که پاسخهای مینوی خرد به فردی به نام دانا است. یا «ماتیکان هزار دادستان» که به معنی هزار مادهٔ (حکم یا رای)
دراماتیکلغتنامه دهخدادراماتیک . [ دِ ] (فرانسوی ، ص ) منسوب به درام . درامی . نمایشی . رجوع به درام شود.
دیپلماتیکلغتنامه دهخدادیپلماتیک . [ ل ُ ] (فرانسوی ، ص نسبی ) دیپلوماتیک . مربوط به دیپلمات . متعلق به کارهای سیاسی .- هیأت دیپلماتیک ؛ نمایندگان سیاسی مقیم پایتخت کشوری . مجموعه ٔ مأموران و نمایندگان کشورهای خارجه در پایتخت یک کشور.
اوتوماتیکلغتنامه دهخدااوتوماتیک . [ اُ ت ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) اتوماتیک . دستگاهی که خودبخود کار میکند و نیازی به بودن کارگر بر سر آن نیست . خودکار. (فرهنگ فارسی معین ).
هندسه ٔ سینماتیکلغتنامه دهخداهندسه ٔ سینماتیک . [ هَِ دِ س ِ ی ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندسه ای است که در آن از منحنیاتی بحث میشود که مسیر حرکت نقاط شی ٔ می باشد و بعلاوه خود حرکت نیز در این هندسه مورد مطالعه قرار می گیرد.
دراماتیکفرهنگ فارسی عمید۱. (تئاتر) مربوط به درام و نمایش؛ نمایشی.۲. [عامیانه، مجاز] غمانگیز و ناراحتکننده.