مایعلغتنامه دهخدامایع. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) مائع. هر چیز روان مثل آب و سرکه وشراب که بر روی زمین جاری شود. (ناظم الاطباء). که جامد نباشد. که سیلان کند. جسمی که روان باشد. آبکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران «آبگونه » را بجای این کلمه پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ا
ماه به ماهلغتنامه دهخداماه به ماه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) از این ماه به آن ماه . (ناظم الاطباء). هر ماه . همه ماهه . ازاین ماه تا ماه دیگر. || ماه بسیار. (ناظم الاطباء). || مدت مدید. (ناظم الاطباء).
مایه به مایهلغتنامه دهخدامایه به مایه . [ ی َ / ی ِ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) رأس المال . فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). و رجوع به مایه کاری شود.
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
استخراج مایعـ مایعliquid-liquid extractionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن اجزای محلول مایع در تماس با مایعی نامحلول جدا میشود
مایعاتلغتنامه دهخدامایعات . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهای روان و سیال و گداخته . (ناظم الاطباء). ج ِ مایعة مؤنث مایع. و رجوع به مایع شود.
مایعرفلغتنامه دهخدامایعرف . [ ی ُ رَ ] (ع اِ مرکب ) آنچه که شناخته شده . (فرهنگ فارسی معین ) (از جانسون ). || به صیغه ٔ مجهول کنایه از اثاث البیت و رخت خانه و در مصطلحات الشعرا نوشته تمامت مال که ته بساط کسی باشد... (بهار عجم )... مراد متاع خانه و مالی که ته بساط کسی باشد. (غیاث ) (آنندراج ). ه
افشانکnozzleواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای با دهانهای مناسب برای خروج مخلوط مایع و جامد یا مایع و مایع یا مایع گاز با فشار نسبتاً بالا
جداسازی مرکزگریزیcentrifugal separationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن با استفاده از نیروی مرکزگریز دو مایع را از یکدیگر یا ذرههای جامد را از مایع یا گاز را از مایع جدا میکنند
نامیزهemulsionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کلوئید مایعدرمایع که در آن ذرههای یک مایع در مایع دیگر به حالت تعلیق پراکنده باشد
مایعاتلغتنامه دهخدامایعات . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهای روان و سیال و گداخته . (ناظم الاطباء). ج ِ مایعة مؤنث مایع. و رجوع به مایع شود.
مایعرفلغتنامه دهخدامایعرف . [ ی ُ رَ ] (ع اِ مرکب ) آنچه که شناخته شده . (فرهنگ فارسی معین ) (از جانسون ). || به صیغه ٔ مجهول کنایه از اثاث البیت و رخت خانه و در مصطلحات الشعرا نوشته تمامت مال که ته بساط کسی باشد... (بهار عجم )... مراد متاع خانه و مالی که ته بساط کسی باشد. (غیاث ) (آنندراج ). ه
وازلین مایعلغتنامه دهخداوازلین مایع. [ زِ ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) وازلین مایع یا روغن وازلین یا پترووازلین از تقطیر هیدروکربورهائی که بین 335 تا 440 درجه گرما تحت تأثیر اسیدسولفوریک و سپس سودسوزآور قرار می گیرد به دست می
دمای بالقوۀ آب مایعliquid water potential temperatureواژههای مصوب فرهنگستانکمیتی ترمودینامیکی که با در نظر گرفتن اثر آب مایع در فرایند بیدرروِ نمناک برگشتپذیر، پایسته است
دود مایعliquid smokeواژههای مصوب فرهنگستانآب یا روغن حاوی عصارۀ دود حاصل از سوختن چوب، معمولاً چوب بلوط یا افرا، که عطر و طعم دودی در مواد غذایی ایجاد میکند
بار آب مایعliquid water loadingواژههای مصوب فرهنگستانمقدار آب مایع موجود در یک بستههوا بهصورت قطرکهای اَبر یا باران یا یخ که معمولاً برحسب درصد یا بر مبنای کسری از وزن یا حجم آن بستههوا بیان میشود
رژیم مایعliquid dietواژههای مصوب فرهنگستانرژیمی که قوام غذاهای آن به اندازۀ حریره یا رقیقتر از آن باشد