نکیرلغتنامه دهخدانکیر. [ ن َ ] (اِخ )نام فرشته ٔ پرسنده در گور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفیق و مصاحب منکر. نکیر و منکر؛ نام دو فرشته که در گور به سراغ مرده آیند و از دین و اعمال او سؤال کنند. (از یادداشتهای مؤلف ). همکار منکر. یکی از نکیرین . و رجوع به منکر و نکیرین شود <span class="
نکیرلغتنامه دهخدانکیر. [ ن َ ] (ع اِمص ) انکار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). جحود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اسم است انکار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) <span class="hl"
نکیرفرهنگ فارسی عمید۱. انکار.۲. دگرگونی.۳. امر سخت و دشوار.⟨ نکیرومنکر: نام دو فرشته که میگویند پس از مردن انسان در گور او حاضر میشوند و از اعمالی که در دنیا مرتکب شده پرسش میکنند.
نکیرفرهنگ فارسی معین(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - انکار. 2 - نکیر و منکر، دو فرشته ای که پس از مرگ انسان دربارة اعمالش از او پرسش می کنند.
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن َ ] (ع اِ) آوازکی است که به زدن انگشت ابهام بر وسطی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انگشتک و آوازی که از زدن ابهام بر وسطی برآید. (ناظم الاطباء). آوازی که از بشکن زدن برآید. || آوازی از کام و زبان که بدان ستور را رانند. (منتهی الارب ) (از آنندراج
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) بیماری که در پهلوی گوسپند پدیدمی گردد. (ناظم الاطباء). || (مص ) رفتن و ضایع شدن مال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تضییعمال و تلف شدن آن . (ناظم الاطباء). گویند: اعوذ باﷲ من العقر و النقر؛ ای الزمانة و ذهاب المال . (اقرب الموارد). || خشمناک گردیدن
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن َ ق ِ ] (ع ص ) خشمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غضبان . (المنجد) (از اقرب الموارد). || مبتلاء به مرض نقرة. (از المنجد). || (اِ) آب و چاه . (از المنجد). ما له بموضع کذانقر؛ ای ماء او بئر. (المنجد) (از اقرب الموارد).
نقرلغتنامه دهخدانقر. [ ن ِ ](ع اِ) چاهک دانه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نکیرینلغتنامه دهخدانکیرین . [ ن َ رَ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، نکیر و منکر. دو فرشته ای که در گور به سراغ مرده آیندو از اعتقاد او بازخواست کنند. رجوع به نکیر شود.
منکرلغتنامه دهخدامنکر. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) فرشته ای در گور که سؤال کند. (مهذب الأسماء). نام فرشته ای که در گور سؤال کند. (غیاث ) (آنندراج ). نام یکی از دو ملک که در قبر نزد مرده آیند. نام یکی از دو ملک که در گور از دین و اعمال مرده پرسند و نام دیگری نکیر باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). منکر و
فتانانلغتنامه دهخدافتانان . [ ف َت ْ تا ] (ع اِ) نکیر و منکر. || درم و دینار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
نکورلغتنامه دهخدانکور. [ ن ُ ] (ع مص ) ناشناختن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). نَکَر. نُکْر. نکیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نَکْر. (متن اللغة). رجوع به نکر شود.
منکرفرهنگ فارسی عمید۱. کار یا رفتار ناپسند، بد، و ناشایست.۲. = نکیر۳. (صفت) زشت.۴. (صفت) [قدیمی] ناپسند، بد، و ناشایست.۵. (صفت) [قدیمی] نیرومند.۶. (صفت) [قدیمی] ناشناس.
کار بدلغتنامه دهخداکار بد. [ رِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نکیر. (دهار). زنا. منکر. سیئه . فعل زشت . (شعوری ) : میان باریک و فربه دنبه بی موبرای کار بد بسیار نیکو.ابوالمعانی (از شعوری ج 2 ص <span class="h
نکیرینلغتنامه دهخدانکیرین . [ ن َ رَ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، نکیر و منکر. دو فرشته ای که در گور به سراغ مرده آیندو از اعتقاد او بازخواست کنند. رجوع به نکیر شود.
مانکیرلغتنامه دهخدامانکیر. (اِخ ) (= مالکهت ) شهری قدیم در هندوستان قریب 90 کیلومتری جنوب شرقی «شلپور» در ولایت بمبئی . مرکز بلهرا. (فرهنگ فارسی معین ). بزرگترین بتخانه ها در مانکیر است و این شهر همان است که «بلهرا» بدانجا است . (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع
لاترنکیرلغتنامه دهخدالاترنکیر. [ رُ ی ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در ایالت «لو» از ولایت فیژاک . دارای 511 تن سکنه است .
لاژنکیرلغتنامه دهخدالاژنکیر. [ ژُ ی ِ ] (اِخ ) ژاک مارکی دو. نام ملاّح شجاع فرانسوی . مولد قصر لاسگرس ، نزدیک آلبی (1753 - 1680).
تنکیرلغتنامه دهخداتنکیر. [ ت َ ] (ع مص ) از حال بگردانیدن . (زوزنی ). دیگرگون کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).از حال نیک گردانیدن بسوی حال بد. (آنندراج ). || ناشناسا گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (آنندراج ). ناشناس ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاط