هرچندفرهنگ فارسی عمید۱. هرقدر؛ هراندازه.۲. (حرف) اگرچه: ◻︎ هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم / هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم (حافظ: ۶۴۴).
هرندلغتنامه دهخداهرند. [ هََ رَ ] (اِخ ) رودخانه ای است بسیار عظیم در نواحی جرجان که از آن جز به شناوری و کشتی نتوان گذشت . (برهان ). چون به حدود استرآباد رسد از پهلوی آق قلعه گذر کرده به دریای خزر میریزد. (آنندراج ). رودی است بحدود خراسان که آن را رود هرند خوانند. از کوه طوس برود. بر حدود آس
هرندلغتنامه دهخداهرند. [ هََ رَ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان حومه ٔ بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان است که در 20 هزارگزی جنوب باختری کوهپایه و 8 هزارگزی جنوب شوسه ٔ اصفهان به یزد قرار دارد. جلگه ای است معتدل و دارای <span class="h
یارندلغتنامه دهخدایارند. [ رَ ] (اِ) نفرین . (شعوری ج 2 ورق 443). و بیانکی می گوید فارسی است به معنی دشنام و دشنام دادن .
ولو اندیکشنری عربی به فارسیاگرچه , گرچه , هرچند , بااينکه , بهرحال , باوجود ان , بهرجهت , هرچند با اينکه , باوجوداينکه , ولو , ولي