گانلغتنامه دهخداگان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ
گانفرهنگ فارسی معین[ په . ] پسوندی است که به آخر کلمه اضافه می شود و علامت نسبت و صفت است مانند: رایگان ، گروگان .
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
عان عانلغتنامه دهخداعان عان . (اِ صوت ) حکایت صوت خر. عرعر. نهیق : بترنم هجای من خوانی سرد و ناخوش بود ترنم خرچو به عان عان رسی فرومانی ای مه عان عان خر نه عم عم خر [ کذا ]سوزنی .
گانِگلوسگویش بختیارینام نوعى سوسک بزرگ بالدار پَهن، گرد وسیاهرنگ که در جاهاى تاریک و نمناک زندگى مىکند و کمیاب است.
گانالغتنامه دهخداگانا. (اِخ ) حاکم نشین کانتون آلیر، ایالت ویشی در فرانسه ، در کنار اندِلُت . دارای 4752 تن سکنه است و راه آهن دارد.
گانتنلغتنامه دهخداگانتن . [ ت َ ] (اِخ ) ژول . مستشرق فرانسوی و طابع قسمتی از تاریخ گزیده راجع به پادشاهان ایران . وی بسال 1908م . درگذشته است . (تاریخ جهانگشا ج 2 صص 131 - <span class="hl" di
گاندلغتنامه دهخداگاند. (اِخ ) به بلژیک ، کرسی فلاندر شرقی . شهری است در ملتقای اسکوولیس دارای 222000 تن سکنه . دراین ناحیت پارچه های کتان ، کرباس ، کنف ، توری و شب کلاه و مواد شیمیائی و ابزار مکانیکی تهیه میشود. بندری است فعال . کلیسای سن باوُن ، قصر کنت ها و
گانِگلوسگویش بختیارینام نوعى سوسک بزرگ بالدار پَهن، گرد وسیاهرنگ که در جاهاى تاریک و نمناک زندگى مىکند و کمیاب است.
گانالغتنامه دهخداگانا. (اِخ ) حاکم نشین کانتون آلیر، ایالت ویشی در فرانسه ، در کنار اندِلُت . دارای 4752 تن سکنه است و راه آهن دارد.
دانندگانلغتنامه دهخدادانندگان . [ ن َ دَ / دِ ] (ص ، اِ) جمع داننده : نبینی ز شاهان که بر تختگاه ز دانندگان بازجویند راه . فردوسی .به دانندگان شاه بیدار گفت که دانش گشاده کنید از نهفت . <p clas
دایگانلغتنامه دهخدادایگان . [ی َ / ی ِ ] (اِ) ج ِ دایه . صاحب آنندراج گوید جمع دایه است و بیت ذیل را از خاقانی شاهد آرد : ابر از هوا بر گل چکان مانند زنگی دایگان در کام رومی بچگان پستان نور انداخته .اما دایگان درین مورد و موا
داوگانلغتنامه دهخداداوگان . (اِخ ) دهی ازدهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان . در 70هزارگزی جنوب خاش و 180هزارگزی خاور شوسه ٔ ایرانشهر به خاش . دارای 300 سکنه ، بلوچ زبان . آب آن از قنات .
گلپایگانلغتنامه دهخداگلپایگان . [ گ ُ ی ِ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای استان ششم خوزستان خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح زیر است : حدود: از شمال به شهرستان اراک ، از جنوب به شهرستان اصفهان و فریدن ، از خاور به بخش میمه شهرستان کاشان و از باختر به بخش الیگودرز از شهرستان بروجرد. هوای شهرستان نسبت به پستی و ب
ددگانلغتنامه دهخداددگان . [ دَ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ دده . ددها. ددان . جانوران درنده . مقابل دامان : آهوان و ددگان چون از حرم بیرون شوند کس شان نبیند و اندر این آیتی است تا همه خلق بدانند که خدای تعالی آن وحوش را الهام داد و از خلق ایمن گ