اخوسلغتنامه دهخدااخوس . [ اُ ] (اِخ ) بیرونی در آثارالباقیة در جدول ملوک کلدانی این نام را آورده است و این صورت لقب اردشیر (ارتاگزرسس ) سیم است . رجوع به اُخُس شود.
اخوصلغتنامه دهخدااخوص . [ اَ وَ ] (اِخ ) از اعلام مردان عربست و از جمله لقب زیدبن عمرو، شاعری از عرب .
اخوصلغتنامه دهخدااخوص . [ اَ وَ ] (ع ص ) چشم بگودافتاده . آنکه چشمش بگودی افتاده باشد. آنکه چشم خانه اش بمغاک افتاده باشد. آنکه چشمش در مغاک افتیده باشد. (زوزنی ). || چشم دور درافتاده . ج ، خوص . || تنگ چشم .
اخواصلغتنامه دهخدااخواص . [ اِخ ْ ] (ع مص ) برگ برآوردن ، چنانکه خرما. برگ بیاوردن خرما. (تاج المصادر بیهقی ). برگ بیرون آوردن خرمابن . (منتهی الارب ). || اخوص العرفج ؛ ای تفطّرَ بورق .
غیروطلغتنامه دهخداغیروط. [ ] (ع ص ) آنکه در چشمان او عیبی طبیعی باشد. مترادف اَشوَس و اَخوَس و اَزوَر است . (دزی ج 2).
ارسیسلغتنامه دهخداارسیس . [ اَ ] (اِخ ) ابن اخوس در آثارالباقیه در جدول سلاطین ایران بدین صورت آمده و در جدول سلاطین کلدانی ارسیخ ذکر شده است . رجوع به آرسس و ایران باستان ص 1186 ببعد شود.
لیزی ماخوسلغتنامه دهخدالیزی ماخوس . (اِخ ) یکی از مریدان کالانوس حکیم هندی از ملتزمین رکاب اسکندر مقدونی . (ایران باستان ج 3 ص 1877). || و رجوع به مدخل قبل شود.
لیناماخوسلغتنامه دهخدالیناماخوس . (معرب ، اِ) مرداسنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به لیناماروس و لینیاروس شود.
پروماخوسلغتنامه دهخداپروماخوس . [ پْرُ / پ ِ رُ ] (اِخ ) نام یکی از همراهان اسکندر که در تخت جمشید هنگامی که فاتح مذکور بر سر شام گفت هرکس بیش از همه شراب بیاشامد جایزه خواهد گرفت وی چهار پیمانه شراب خورد و یک تالان (24000 ریال )
باخوسلغتنامه دهخداباخوس . (اِخ ) یوسف حبیب . از اوست : مقالات علمیة که در روزنامه ٔ الروضة چ لبنان بسال 1898 م . در 32 صفحه بچاپ رسیده است . (معجم المطبوعات ج 1 ستون <span class="hl" dir="ltr"