خاکه مرواریدلغتنامه دهخداخاکه مروارید. [ ک َ / ک ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرده مروارید. ریزه مروارید. مروارید ریز و کوچک .
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک َ ] (اِخ ) وادیی است از شهر عُذره و در این محل جنگی اتفاق افتاده است . (از معجم البلدان ج 3).
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) در عرف عامیانه به خاک زغال اطلاق میشود. || بچه ٔ شِپِش . || این کلمه با کلماتی چون «اره » و «قند» و «زغال » و «مروارید» و «شپش » و «تنباکو» و «پِهِن » و «توتون » می آید که هرکدام از این ترکیبات علیحده ذکر خواهد شد.<b
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان گلپایگان واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری گلپایگان . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر ومالاریائی . دارای 78 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی
مرواریدلغتنامه دهخدامروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شکر و تبنی و آسمان گون و رصا
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک َ ] (اِخ ) وادیی است از شهر عُذره و در این محل جنگی اتفاق افتاده است . (از معجم البلدان ج 3).
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) در عرف عامیانه به خاک زغال اطلاق میشود. || بچه ٔ شِپِش . || این کلمه با کلماتی چون «اره » و «قند» و «زغال » و «مروارید» و «شپش » و «تنباکو» و «پِهِن » و «توتون » می آید که هرکدام از این ترکیبات علیحده ذکر خواهد شد.<b
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان گلپایگان واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری گلپایگان . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر ومالاریائی . دارای 78 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی
خاکهفرهنگ فارسی عمیدذرههای نرم و خاکمانند که از نرم شدن و ساییده شدن چیزی به دست میآید: خاکهقند، خاکهزغال.
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک َ ] (اِخ ) وادیی است از شهر عُذره و در این محل جنگی اتفاق افتاده است . (از معجم البلدان ج 3).
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) در عرف عامیانه به خاک زغال اطلاق میشود. || بچه ٔ شِپِش . || این کلمه با کلماتی چون «اره » و «قند» و «زغال » و «مروارید» و «شپش » و «تنباکو» و «پِهِن » و «توتون » می آید که هرکدام از این ترکیبات علیحده ذکر خواهد شد.<b
خاکهلغتنامه دهخداخاکه . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان گلپایگان واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری گلپایگان . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر ومالاریائی . دارای 78 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی
خاکهفرهنگ فارسی عمیدذرههای نرم و خاکمانند که از نرم شدن و ساییده شدن چیزی به دست میآید: خاکهقند، خاکهزغال.
رنگ خاکهstreakواژههای مصوب فرهنگستانرنگ گرد (پودر) یک کانی، هنگامی که بر روی چینی بدون لعاب کشیده میشود