خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خسار
/xasār/
معنی
زیان بردن؛ زیانکاری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسار
لغتنامه دهخدا
خسار. [ خ َ ] (ع مص ) گمراه شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خسارة. || زیان یافتن تاجر در تجارت و مغبون شدن او. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خساره .
-
خسار
لغتنامه دهخدا
خسار. [ خ َ ] (ع اِمص ) گمراهی . خسارة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || هلاکی . خسارة. || غدر. خساره . || زیانکاری . خساره . (منتهی الارب ). || بدبختی و خواری . (یادداشت بخط مؤلف ) : و از خزاین و کرایم اموال و ساز و اسلحه چندان بریختند که اگر عش...
-
خسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xasār زیان بردن؛ زیانکاری.
-
خسار
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گمراه گشتن . 2 - زیان بردن . 3 - هلاک شدن . 4 - زیان ، گمراهی .
-
واژههای مشابه
-
خسار و غبین
لغتنامه دهخدا
خسار و غبین . [ خ َ رُ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ضرر و زیان . (یادداشت بخط مؤلف ) : گفت مولع گشته این مفتون بر این بیخبر کین چه خسارست و غبین .مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 30 ص 370).
-
واژههای همآوا
-
خصار
لغتنامه دهخدا
خصار. [ خ ِ ] (ع اِ) زیر جامه . (یادداشت بخط مؤلف ). آزار. || (مص ) مُخاصَرَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مخاصرة شود.
-
خثار
لغتنامه دهخدا
خثار. [ خ ُ ] (ع اِ) باقی مانده ٔ طعام در روی میز. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
خسارة
لغتنامه دهخدا
خسارة. [ خ َ رَ ] (ع مص ) گمراه شدن . (منتهی الارب ). خسار. || زیان یافتن تاجر در تجارت و مغبون شدن . خسار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خسار شود. || (اِمص ) گمراهی ، خسار. (منتهی الارب ). || هلاکی . (منتهی الارب ). خسار...
-
hurt
روانشناسی
ازار رساندن ، اسیب زدن به ، ازردن ، اذیت کردن ، جریحه دار کردن ، خسار ...
-
loss
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از دست دادن، خسارت، ضرر، زیان، فقدان، اتلاف، عدم، باخت، مرگ، خسران، گمراهی، خدشه، خسار، ضلالت
-
تباهی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدی، ردائت، فتنه، فساد ≠ نیکی ۲. خرابی، ویرانی ≠ آبادی، عمران ۳. انهدام، خسار، عنت، نابودی، نیستی، هدم ۴. آشفتگی، پریشانی، نابسامانی
-
موازنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: موازَنَة] movāzene ۱. هموزن کردن؛ سنجیدن دوچیز و برابر کردن آنها با هم.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی هموزن در دو مصراع، مانندِ این شعر: آنکه بیرون برد رفعش چین ز رخسار سپر / و آنکه دور افکند عدلش خم ز ابروی کمان ـ پرتوی از ر...