درآمدهلغتنامه دهخدادرآمده . [ دَ م َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) داخل شده . (ناظم الاطباء). واردشده . دخیل : بازل ؛ شتر هشت ساله به نهم درآمده . (دهار).- درآمده خلقت ؛ عربک . متداخل . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| فرورفته : قَعِس ؛ درآمده
ستون درآمدهای اصلیmajor operated departmentواژههای مصوب فرهنگستانستونی که به ثبت درآمدهای حاصل از خدمات عمدۀ مهمانخانهها اختصاص داده میشود تا جداگانه محاسبه و واپایش شوند
بسردرآمدهلغتنامه دهخدابسردرآمده . [ ب ِ س َ دَ م َدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه به روی سر درمی افتد. (ناظم الاطباء). آنکه با سر به زمین میخورد. (فرهنگ فارسی معین ). || لغزیده . (فرهنگ فارسی معین ).
وابسته به میز و صندلی که چوب آن با دادن رطوبت و گرما و فشار به صورت دلخواه درآمدهدیکشنری فارسی به انگلیسیbentwood