اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
خاک رنگبَرfuller’s earth,walker’s earthواژههای مصوب فرهنگستانمواد رُسی یا رُسسان طبیعی با قابلیت جذب بالا که معمولاً بخش اعظم آنها سیلیکاتهای صفحهای آبدار است
رنگ بر آب زدنلغتنامه دهخدارنگ بر آب زدن . [ رَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رنگ بر آب ریختن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیختن . (غیاث اللغات ). و رجوع به «رنگ بر آب ریختن » شود : از من مدان چون باغ اگر هر دم برنگی می شوم بیرنگ
رنگ بر آب ریختنلغتنامه دهخدارنگ بر آب ریختن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیختن . (غیاث اللغات ). رنگ بر آب زدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تدبیرتازه اندیشیدن . اندیشه و فکر جدید در کار آوردن . دام گستردن . و رجوع به رنگ بر آب زدن شود :</s
رنگ بر رو شکستنلغتنامه دهخدارنگ بر رو شکستن . [ رَ ب َ ش ِ ک َت َ ] (مص مرکب ) زرد شدن رنگ چهره از کثرت غیرت و شرم یا از کثرت بیم و خوف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
رنگبَری 1bleaching 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن از یک مادۀ شیمیایی اُکسنده یا کاهنده برای زدودن رنگ الیاف یا پارچه استفاده میکنند
خاک رنگبَرfuller’s earth,walker’s earthواژههای مصوب فرهنگستانمواد رُسی یا رُسسان طبیعی با قابلیت جذب بالا که معمولاً بخش اعظم آنها سیلیکاتهای صفحهای آبدار است
رنگ و وارنگلغتنامه دهخدارنگ و وارنگ . [ رَ گ ُرَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) رنگارنگ . رنگ برنگ . رنگ دردرنگ . رنگ رنگ و به رنگهای مختلف . به الوان گوناگون . رجوع به رنگارنگ و رنگ برنگ و رنگ دررنگ و رنگ رنگ شود.
رنگبَری 1bleaching 1واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن از یک مادۀ شیمیایی اُکسنده یا کاهنده برای زدودن رنگ الیاف یا پارچه استفاده میکنند
خاک رنگبَرfuller’s earth,walker’s earthواژههای مصوب فرهنگستانمواد رُسی یا رُسسان طبیعی با قابلیت جذب بالا که معمولاً بخش اعظم آنها سیلیکاتهای صفحهای آبدار است