سربههوا

مترادف

بازیگوش، بیتوجه، بیقید، بیبندوبار، لاابالی، بیدقت، بیمبالات، غافل، لاقید ≠ سربهزیر، دقیق، مراقب

جست‌وجوی دقیق

سربههوا

فرهنگ مترادف و متضاد

بازیگوش، بیتوجه، بیقید، بیبندوبار، لاابالی، بیدقت، بیمبالات، غافل، لاقید ≠ سربهزیر، دقیق، مراقب

جست‌وجوی هم‌آوا

سربههوا شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بازیگوش شدن، غافل گشتن، بیمبالات شدن ۲. بیبندوبار شدن، لاابالی شدن، لاقید شدن

سربهوا

لغت‌نامه دهخدا

سربهوا. [ س َ ب ِ هََ ] (ص مرکب ) آنکه دستورها یا درس ها به ذهن نسپارد. لاابالی . بی بندوبار. آنکه حواس خود جمع نکند. که هوش خود را در کارها جمعنمی کند و چنانکه باید متوجه امور نمیشود. (یادداشت مؤلف ). || آواره . (آنندراج ) : آسایش دل غافلم از یاد

سربهوایی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

dopiness

سربهوا

گویش تهرانی

بی توجه

جست‌وجوی مشابه

سربههوا شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بازیگوش شدن، غافل گشتن، بیمبالات شدن ۲. بیبندوبار شدن، لاابالی شدن، لاقید شدن

جست‌وجوی متن

بیدقت

فرهنگ مترادف و متضاد

بیتوجه، بیمبالات، سربههوا ≠ دقیق

بیاحتیاط

فرهنگ مترادف و متضاد

بیپروا، بیقید، بیمبالات، بیملاحظه، سربههوا، نامحتاط ≠ محتاط

بازیگوش، بازیگوش

فرهنگ مترادف و متضاد

بازیدوست، سربههوا، تفننجو، شیطان، متفنن ≠ آرام، عاقل، معقول

بیتوجه

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بیالتفات، بیمبالات، سربههوا، لاقید ≠ متوجه، ملتفت ۲. بیاعتنا، بیعلاقه

سردرهوا

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سربههوا، بازیگوش، بیدقت، بیمبالات، لاقید ≠ مراقب ۲. بوالهوس، هوسباز ۳. خیالباف ۴. آشفته، سرگردان

جست‌وجوی هم‌آغاز

سربههوا شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بازیگوش شدن، غافل گشتن، بیمبالات شدن ۲. بیبندوبار شدن، لاابالی شدن، لاقید شدن

ترجمه مقاله