سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
سامانة مهار پسرویhill holder, hill hold control, hill-start assist control, HHC, hill-start assist, HSA, hill-start controlواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با ترمزگیری خودکار به مدت چند ثانیه، از حرکت ناخواستة رو به عقب خودرو در سربالاییها جلوگیری میکند اختـ . س. م. پ. HAC
نظيردیکشنری عربی به فارسیمانند , نظير , شباهت , شي قابل قياس , لغت متشابه , هم اندازه , برابر , مساوي , هم پايه , همرتبه , شبيه , يکسان , همانند , همگن , برابر شدن با , مساوي بودن , هم تراز کردن
شیلغتنامه دهخداشی . [ ش َی ی ] (ع مص ) بریان کردن گوشت : شوی اللحم شیاً. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بریان کردن . (ترجمان جرجانی ). سرخ کردن (چنانکه ماهی را در روغن ). (یادداشت مؤلف ). || گرم کردن آب : شوی الماء شیاً.
شیلغتنامه دهخداشی . [ ش َی ی ] (ع ص ، اِ، از اتباع ) عی ّ شی ّ؛ از اتباع است : جاء بالعی و الشی ؛ یعنی اندک و هیچکاره آورد. مأخوذ من الشواء و هو الرذال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دوربین ، مقابل نزدیک بین . (از اقرب الموارد).
شیلغتنامه دهخداشی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع اِ) چیز. ج ، اشیاء، اشیاوات ، اشاوات ، اشاوی (بفتح الواو و کسرها مثله اصله )، اشائی (علی افاعیل )، همزه به «یا» بدل شد پس سه «یا» جمع شدند میانه را حذف کردند و اخیر را بالف بدل کردند و اول را به واو ویجمع علی اشایا و یقال ایضاً اشیایا، و اشاوة به «ها» نا
شیلغتنامه دهخداشی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع اِ) درعلم جبر نزد مسلمانان بمعنی عدد مجهول یک معادله است . و این اصطلاح اولین مرتبه در کتاب جبر محمدبن موسی خوارزمی بکار رفته است . (از دایرةالمعارف اسلامی ).
شیلغتنامه دهخداشی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع مص ) خواستن . مشیئة. مشاءة. مشائیة. (منتهی الارب ). فهو «شاء» (و المراد مشی ٔ). خداوند چیزی راخواستن : شاء اﷲ الشی ٔ؛ أرادَه ُ. (از اقرب الموارد). خواستن . (دهار). || خداوند چیزی را مقدرگردانیدن : شاء اﷲ الشی ٔ؛ قدره . و ما شاء اﷲ برای تعجب ، و ان شاء ا
دامکشیلغتنامه دهخدادامکشی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل دام کش . گستردن دام . نهادن دام . || بازی دادن . || خلاص کردن از دام . برداشتن دام . برچیدن دام و آزاد کردن در دام افتاده . || یاری دادن . رفع گرفتاری کردن . مقابل دامن کشیدن که ترک یاری دادن و ترک یار گفتن هنگام گرفتاری اوست <span class="hl"
دامنکشیلغتنامه دهخدادامنکشی . [ م َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل دامنکش . رفتن بناز و تکبر. خرامش بناز. || ترک . اعراض . روگردانی : یار مساعد بگه ناخوشی دام کشی کرد نه دامنکشی . نظامی .|| تواضع. فروتنی . خضوع .
دبشیلغتنامه دهخدادبشی . [ دِ ] (حامص ) چگونگی دبش . صفت دبش . قبض و آن یکی از طعمهای نه گانه است . بشاعت .
دانشیلغتنامه دهخدادانشی . [ ن ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم هَ . ق . عثمانی است و این بیت از اوست :قامتی حلقه تنی زرد اولانی اونوتمه قولاغکده کوپه اولسون سنک ای گل سوزمز.(از قاموس الاعلام ترکی ).
دانشیلغتنامه دهخدادانشی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) دانشمند. عالم . اهل دانش . بادانش . (برهان ). دانشور. دانشومند. دانشگر. صاحب دانش .دانشگر است که دانشمند و دانا باشد. دانا و مرد دانا و خردمند و عاقل . (ناظم الاطباء). نحریر : همه موبدان آفرین خواندندبر آن دانشی گوهر ا