قلۀ اَبرcloud topواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر اَبر یا لایۀ معینی از آن، بالاترین تراز جوّ که در آن ذرات اَبر قابل مشاهده است
کلیاییلغتنامه دهخداکلیایی . [ ک ُل ْ ] (اِخ ) از ایلهای کردو تقریباً مرکب از 8000 خانوار است و در شمال کرمانشاهان مسکن دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 60).
کلیالغتنامه دهخداکلیا. [ ک ِل ْ ] (اِ) به معنی شخار است که قلیا باشد و بیشتر صابون پزان به کار برند. (برهان ). قلیا معرب آن است . (انجمن آرا). اسم فارسی قلی است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به قلیا شود. || به لغت زند و پازند گوسفند را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هزوارش کل
کلیالغتنامه دهخداکلیا. [ ک ُل ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب است که در بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع است و260تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
قلاًلغتنامه دهخداقلاً. [ ق ِ لَن ْ ] (ع مص ) دشمن داشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قلا فلاناً قلاً و قلأاً؛ ابغضه . (اقرب الموارد). رجوع به قلاء شود.
مومسدیکشنری عربی به فارسیقايقي که با قلا ب ماهي ميگيرد , قلا ب انداز , دزد , جيب بر , فاحشه , فاحشه شدن , براي پول خود را پست کردن