مشتق نشانک تحلیلی،مشتق سیگنال تحلیلیanalytic signal derivationواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنال مشتق nام قائم بیهنجاری میدان پتانسیل
مستقلغتنامه دهخدامستق . [ م ُ ت ُ / م ُت َ ] (معرب ، اِ) مستقة. معرب مشته ٔ فارسی . مشته . جبه ٔ فراخ . || آلتی از آلات موسیقی چینیان که از انبوبه هائی مرکب بود و فارسیان آن را بیشه مشته می نامیده اند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رجوع به مستقةشود. || از وسایل ت
مشتقلغتنامه دهخدامشتق .[ م ُ ت َق ق ] (ع ص ) لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ گرفته شده از کلمه ٔ دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده . (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه ٔ دیگر (کلمه ٔ اصلی ) گرفته شده ، مانند: ناله . رفتار. کردار.که ا
مشتکلغتنامه دهخدامشتک . [ م ُ ت َ ] (اِ) نوعی آلت موسیقی . (از ریدک خوش آرزو، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به آهنگ شود. || در تداول مشتوک را نیز گویند. و رجوع به مشتوک شود.
مشتکلغتنامه دهخدامشتک . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نمداد است که در بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
رومانسيدیکشنری عربی به فارسیمشتق از زبان لا تين , رومي , وابسته به تمدن رومي , از نژاد رومي , بسبک رومي , تصوري , خيالي , واهي , غير ممکن , غريب
مشتقلغتنامه دهخدامشتق .[ م ُ ت َق ق ] (ع ص ) لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ گرفته شده از کلمه ٔ دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده . (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه ٔ دیگر (کلمه ٔ اصلی ) گرفته شده ، مانند: ناله . رفتار. کردار.که ا
مشتقفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد؛ جداشده.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا.۴. [قدیمی] شکافته.
مشتقفرهنگ فارسی معین(مُ تَ قّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - جدا شده ، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد. 2 - کلمه ای که از کلمة دیگر گرفته شده باشد. 3 - در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند. 4 - آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی ).
مشتقلغتنامه دهخدامشتق .[ م ُ ت َق ق ] (ع ص ) لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ گرفته شده از کلمه ٔ دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده . (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه ٔ دیگر (کلمه ٔ اصلی ) گرفته شده ، مانند: ناله . رفتار. کردار.که ا
اسم مشتقلغتنامه دهخدااسم مشتق . [ اِ م ِ م ُ ت َق ق ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء مشتقه شود.
مشتقفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد؛ جداشده.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا.۴. [قدیمی] شکافته.
پادمشتقantiderivativeواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر تابع مفروض، تابعی که مشتق آن برابر تابع مفروض است متـ . انتگرال نامعین indefinite integral تابع اولیه primitive function
زیرگروه مشتقderived subgroupواژههای مصوب فرهنگستانزیرگروه تولیدشده با مجموعۀ همۀ جابهجاگرهای یک گروه مفروض