معشوقةلغتنامه دهخدامعشوقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث معشوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به معشوق و معشوقه شود.
معشوقهلغتنامه دهخدامعشوقه . [ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) فغ و محبوب و دلبری که زن باشد. (ناظم الاطباء). زن محبوب . زنی که به او عشق ورزند : معشوقه خراباتی و مطرب بایدتا نیم شبان زنان و کوبان آید. عنصری
معشوقهدیکشنری فارسی به انگلیسیfancy woman, inamorata, kept, ladylove, paramour, sweetheart, valentine, flame
معشوقه پرستلغتنامه دهخدامعشوقه پرست . [ م َ ق َ / ق ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که معشوقه را پرستد. معشوقه باز. که معشوقه را بسیار دوست دارد : سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز وی و جام میَم نیست به کس پروائی .حافظ.