موزونیلغتنامه دهخداموزونی . [ م َ ] (حامص ) سنجیدگی و نیک وزن کرده شدگی و نیک آراستگی . (ناظم الاطباء). سختگی . تناسب . || (اصطلاح عروضی ) نیک سنجیده و دارای وزن بودن شعر. (از ناظم الاطباء).
موزیگانچیلغتنامه دهخداموزیگانچی . (ص مرکب ، اِ مرکب ) موزیکانچی . (ناظم الاطباء). رجوع به موزیکانچی شود.
موزونلغتنامه دهخداموزون . [ م َ ] (ع ص ) سنجیده شده و اندازه کرده شده . (ناظم الاطباء). سنجیده . (آنندراج ). با وزن کشیده . مقدر. سخته . صاحب وزن . بوزن : سنگ ترازو به سیم کس نستاندگرچه بود همچو سیم سنگ تو موزون . ناصرخسرو. || معادل
موزونةلغتنامه دهخداموزونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) زن کوتاه قد سنجیده ٔ خردمند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به موزون شود. || (اِ) در مراکش پول رایجی را گویند که معادل بیست و چهار فلوس است . (ناظم الاطباء).
لایهبندی راهراهzebra layeringواژههای مصوب فرهنگستانلایهبندی موزونی که در آن لایههای متناوب تیره و روشن تراکم متفاوت پیروکسن و پلاژیوکلاز را نشان میدهند
دادبالالغتنامه دهخدادادبالا. [ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتدال قد و موزونی بالا و قامت و آن را دادبود نیز گویند و دادوند، به معنی معتدل که اعتدال داده شده باشد. (انجمن آرا). درستی و اندازه ٔ بالا و سرتاپا که دادوند هم گویند.