پرزورلغتنامه دهخداپرزور. [ پ ُ ] (ص مرکب ) قوی . نیرومند. که زور بسیار دارد. مقابل کم زور: آدمی پرزور. مردی پرزور.- آبی پرزور ؛ آبی بسیار با سرعت جریان . - بارانی پرزور ؛ باران بسیار.- تبی پرزور ؛ سخت گرم .
پرزوردیکشنری فارسی به انگلیسیbrawny, forceful, masculine, mighty, robust, rugged, sinewy, stout, strong, virile
دوشلغتنامه دهخدادوش . (اِ، ق ) شب گذشته . (شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از غیاث ). دوشینه . دوشین . بارحه . (دهار). شب که منتهی شود به روزی که در آن باشند. دیشب . شب گذشته . مقابل دی و دیروز. (یادداشت مؤلف ) : از کوهسار دوش به