کارپللغتنامه دهخداکارپل . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) بَرچه . (فرهنگستان ). قسمتهای کوچک مادگی گل که میوه را میسازند.
کارللغتنامه دهخداکارل . [ کارْرِ ] (اِخ ) الکسی . رجوع به «کاررل الکسی » شود. در اعلام المنجد این اسم بصورت «کاریل الکسی » آمده است .
کارگل بندلغتنامه دهخداکارگل بند. [ رِ گ ِ ب َ ] (نف مرکب ) بنا : عمارت بکردند بسیار کاراز آن کارگل بند، مردی هزار.شمسی (یوسف و زلیخا).
کارللغتنامه دهخداکارل . [ کارْرِ ] (اِخ ) الکسی . رجوع به «کاررل الکسی » شود. در اعلام المنجد این اسم بصورت «کاریل الکسی » آمده است .
کارللغتنامه دهخداکارل . [ کارْرِ ] (اِخ ) الکسی . رجوع به «کاررل الکسی » شود. در اعلام المنجد این اسم بصورت «کاریل الکسی » آمده است .