روماللغتنامه دهخدارومال . (اِ مرکب ) پارچه ای که بدان روی را پاک کنند. دستمال و ابزاری وبشگیر. (ناظم الاطباء). مندیل . دستمال . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). پارچه ای که بدان روی را از غبارو جز آن پاک کنند. (آنندراج ). دستمال . دستمال بزرگ :سری که درد نمی کند رومال چرا باید ب
رویماللغتنامه دهخدارویمال . (اِ مرکب ) دستمال و رومال و پارچه ای که بدان دست و روی را پاک و خشک کنند. (ناظم الاطباء) : حضرت خواجه ٔ ما قدس اﷲ روحه رویمال بر دوش مبارک خود انداخته بودند. (انیس الطالبین ص 115). پیراهن و شیوجامه و رویمال آو
رومللغتنامه دهخدارومل . [ م ِ ] (اِخ ) رودیست در الجزایر که شهر قسطنطنیه را مشروب میسازد و به بحرالروم (مدیترانه ) میریزد و 25 کیلومتر طول دارد. (فرهنگ فارسی معین ).
رومللغتنامه دهخدارومل . [ م ِ ] (اِخ ) اروین . مارشال آلمانی (متولد 1891 متوفی 1944 م .) وی در جنگ جهانی دوم فرمانده سپاهیان آلمانی در افریقا و در جبهه ٔ نرماندی بود و فتوحات درخشان نصیب او شد، ولی چون با هیتلر در اداره ٔ امو
بشگیرلغتنامه دهخدابشگیر. [ ب َ / ب ِ ] (اِ) هوله و دستارچه و رومال . (ناظم الاطباء). رومال و دست مال را گویند. (آنندراج ).
پدرزهفرهنگ فارسی معین(پَ دَ زَ) 1 - بهره ، بهر، پدمه ، حصه . 2 - هر چیز که در رومال و لنگی بسته شده باشد، طعامی که آن را در رومال و لنگی بندند و از جایی به جایی برند؛ زله ، پرزه .