مستبشرلغتنامه دهخدامستبشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبشار. مژده دهنده . (اقرب الموارد). مقرنشع. (منتهی الارب ). || شادشونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شادان . شادشده . رجوع به استبشار شود.
مستبصرلغتنامه دهخدامستبصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبصار. بینادل شونده . (غیاث ) (منتهی الارب ). آنکه طلب بصیرت می کند و بینادل می شود. (ناظم الاطباء) : و زین لهم الشیطان أعمالهم فَصَدَّهم عن السبیل و کانوا مستبصرین . (قرآن 37/29
مستبشرةلغتنامه دهخدامستبشرة. [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مستبشر که نعت فاعلی است از استبشار. شادان . شادشونده : وجوه یومئذ مسفرة. ضاحکة مستبشرة. (قرآن 38/80 و 39). و رجوع به استبشار شود.
مواتاتلغتنامه دهخدامواتات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مؤاتات . موافقت . سازواری . سازگاری . سازش . (یادداشت مؤلف ). صاحب منتهی الارب از صحاح نقل کند که عامه مؤاتات را به واو گویند : به مواتات دولت قاهره ، ... مستظهر و مستبشر شوند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || مطاوعت . اطاعت .
مقرنشعلغتنامه دهخدامقرنشع. [ م ُ رَ ش ِ ] (ع ص ) ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شادمان . (منتهی الارب ). خرسند و شادمان . (ناظم الاطباء). || مستبشر. (منتهی الارب ). بابشارت . (ناظم الاطباء). || مرد آماده ٔ بدی . (منتهی الارب ). آماده ٔ شر. || سر بلند کرده و سربردا
طلقلغتنامه دهخداطلق . [ طَ ل ِ ] (ع ص ) خندان و تازه روی . (منتهی الارب ). روی گشاده . گشاده روی . صاحب چهره ٔ باز. منبسطالوجه . مُستبشر. خندان لب . تابان روی .- طلق اللسان ؛ گشاده زبان . زبان آور. فصیح .- طلق الوجه ؛ خوشرو. بشاش .<br
تظهیرلغتنامه دهخداتظهیر. [ ت َ ] (ع مص ) فراموش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فراموش کردن حاجت . (از اقرب الموارد). || به وقت ظهیره درآمدن و در آن وقت به جایی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در ظهیره بجایی شدن قوم . || بر بلندی شدن . (از اقرب الموارد). || مرد
باب توماءلغتنامه دهخداباب توماء. [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از دروازه های شهر دمشق است . هنگامی که مسلمانان در ایام ابوبکر دمشق را محاصره کردند ابوعبیده از طرف باب الجابیه و خالدبن ولید از سوی دیر خالد در قسمت شرقی و یزیدبن ابی سفیان از باب توماء بدمشق وارد شدند. (معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).... اهالی
مستبشرةلغتنامه دهخدامستبشرة. [ م ُ ت َ ش ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث مستبشر که نعت فاعلی است از استبشار. شادان . شادشونده : وجوه یومئذ مسفرة. ضاحکة مستبشرة. (قرآن 38/80 و 39). و رجوع به استبشار شود.