مشتقلغتنامه دهخدامشتق .[ م ُ ت َق ق ] (ع ص ) لفظی که از لفظ دیگر گرفته شده وفارسیان به تخفیف هم آرند. (از غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ گرفته شده از کلمه ٔ دیگر. بیرون آمده و صادرگشته ومتفرع شده . (ناظم الاطباء). کلمه ای که از کلمه ٔ دیگر (کلمه ٔ اصلی ) گرفته شده ، مانند: ناله . رفتار. کردار.که ا
مشتقفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد؛ جداشده.۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ پسونددار یا پیشونددار.۳. (ادبی) در دستور زبان، کلمۀ گرفتهشده از فعل، مانندِ جویا.۴. [قدیمی] شکافته.
مشتقفرهنگ فارسی معین(مُ تَ قّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - جدا شده ، چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد. 2 - کلمه ای که از کلمة دیگر گرفته شده باشد. 3 - در ریاضی حد نسبت نمو تابع به نمو متغیر وقتی که نمو متغیر به سمت صفر میل کند. 4 - آهنگ تغییر هر تابع نسبت به متغیر آن (ریاضی ).
مشتق نشانک تحلیلی،مشتق سیگنال تحلیلیanalytic signal derivationواژههای مصوب فرهنگستاننشانک/ سیگنال مشتق nام قائم بیهنجاری میدان پتانسیل
مستقلغتنامه دهخدامستق . [ م ُ ت ُ / م ُت َ ] (معرب ، اِ) مستقة. معرب مشته ٔ فارسی . مشته . جبه ٔ فراخ . || آلتی از آلات موسیقی چینیان که از انبوبه هائی مرکب بود و فارسیان آن را بیشه مشته می نامیده اند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رجوع به مستقةشود. || از وسایل ت
مشتکلغتنامه دهخدامشتک . [ م ُ ت َ ] (اِ) نوعی آلت موسیقی . (از ریدک خوش آرزو، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به آهنگ شود. || در تداول مشتوک را نیز گویند. و رجوع به مشتوک شود.
مشتکلغتنامه دهخدامشتک . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نمداد است که در بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
مستکلغتنامه دهخدامستک . [ م َ ت َ ] (ص مصغر) مست گونه : مستک شده ای همی ندانی پس و پیش . (اسرار التوحید ص 17).- نیم مستک ؛ اندک مایه مست . اندک مست : نیم مستک فتاده و خورده <
مشتقاتلغتنامه دهخدامشتقات . [ م ُ ت َق ْ قا ] (ع اِ) ج ِ مشتق . و آن در عربی ده است : ماضی ، مضارع ، امر، اسم فاعل ، اسم مفعول ،صفت مشبهه ، اسم تفضیل ، اسم زمان ، اسم مکان ، اسم آلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مشتق شود.
مشتققلغتنامه دهخدامشتقق . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نیمه ٔ چیزی را گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که نیمه ٔ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء). || درآینده در سخن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || گیرنده ٔ کلمه از کلمه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که می گیرد اسمی را از کلمه ٔ دیگر.
مشتقةلغتنامه دهخدامشتقة. [م ُ ت َق ْ ق َ ] (ع ص ) مشتقه . مؤنث مشتق . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، مشتقات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- اسماء مشتقه ؛ اسمهایی که از مصدر گرفته شده باشد : و اول را اسماء مشتقه خوانند، مانند: ناصر و نصیر و منصور.
derivesدیکشنری انگلیسی به فارسیمی یابد، نتیجه گرفتن، مشتق کردن، مشتق شدن، منتج کردن، استنتاج کردن، ناشی شدن از
derivingدیکشنری انگلیسی به فارسیبرداشتن، نتیجه گرفتن، مشتق کردن، مشتق شدن، منتج کردن، استنتاج کردن، ناشی شدن از
deriveدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخراج، نتیجه گرفتن، مشتق کردن، مشتق شدن، منتج کردن، استنتاج کردن، ناشی شدن از
مشتقاتلغتنامه دهخدامشتقات . [ م ُ ت َق ْ قا ] (ع اِ) ج ِ مشتق . و آن در عربی ده است : ماضی ، مضارع ، امر، اسم فاعل ، اسم مفعول ،صفت مشبهه ، اسم تفضیل ، اسم زمان ، اسم مکان ، اسم آلة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مشتق شود.
مشتققلغتنامه دهخدامشتقق . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نیمه ٔ چیزی را گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که نیمه ٔ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء). || درآینده در سخن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || گیرنده ٔ کلمه از کلمه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که می گیرد اسمی را از کلمه ٔ دیگر.
مشتقةلغتنامه دهخدامشتقة. [م ُ ت َق ْ ق َ ] (ع ص ) مشتقه . مؤنث مشتق . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، مشتقات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- اسماء مشتقه ؛ اسمهایی که از مصدر گرفته شده باشد : و اول را اسماء مشتقه خوانند، مانند: ناصر و نصیر و منصور.
مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشوددیکشنری فارسی به عربیحامض البربتيورية
اسم مشتقلغتنامه دهخدااسم مشتق . [ اِ م ِ م ُ ت َق ق ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء مشتقه شود.
پادمشتقantiderivativeواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر تابع مفروض، تابعی که مشتق آن برابر تابع مفروض است متـ . انتگرال نامعین indefinite integral تابع اولیه primitive function
زیرگروه مشتقderived subgroupواژههای مصوب فرهنگستانزیرگروه تولیدشده با مجموعۀ همۀ جابهجاگرهای یک گروه مفروض
تقاضای مشتقderived demandواژههای مصوب فرهنگستانتقاضا برای عوامل تولید، اعم از کالا یا خدمات، در نتیجۀ تقاضا برای محصول نهایی مشتق از آن