معاودتلغتنامه دهخدامعاودت . [ م ُ وَ / وِ دَ ] (از ع ، اِمص ) بازگشتن . (غیاث ). عود و رجعت و بازگشت . (ناظم الاطباء). مراجعت . بازآمدن . بازگشتن . رجوع . رجعت . بازگشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و حجت برگرفتند که اگراو را معاودتی ب
معاوضتلغتنامه دهخدامعاوضت . [ م ُ وَ / وِ ض َ ] (از ع ، اِمص ) معاوضه . (ناظم الاطباء). رجوع به معارضه و معاوضة شود.
معاهدتلغتنامه دهخدامعاهدت . [ م ُ هََ / هَِدَ ] (از ع ، اِمص ) معاهدة. عهد کردن : و بر این معنی مصافحت و معاهدت فرمود و قبول کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 98). و هر آنچه به سمع جمع رسیده بود، به بصر ب
عوادلغتنامه دهخداعواد. [ ع ِ ] (ع مص ) بازگشتن به کار و امر اول . (از اقرب الموارد). معاودت . (ناظم الاطباء). خوی کردن و عادت نمودن به چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عادت خویشتن قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). مُعاودة. رجوع به معاودة و معاودت شود.
اعاده دادنلغتنامه دهخدااعاده دادن . [ اِ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) دوباره به جای خود برگردانیدن . (ناظم الاطباء). معاودت دادن . عود دادن . عودت دادن . اعاده کردن . و رجوع به اعاده و اعادت و اعاده کردن و اعاده شدن شود.
مهاودةلغتنامه دهخدامهاودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) با هم وعده کردن و آشتی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || یکدیگر را مایل گردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مایل شدن . (از اقرب الموارد). || بازگردیدن با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). معا
معاودلغتنامه دهخدامعاود. [ م ُ وِ ] (ع ص ) آن که پیوسته بر کاری باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماهر در عمل خویش . (از اقرب الموارد). || خوی گر به چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مواظب . (اقرب الموارد). || دلاور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شجاع و دلاور. (ناظم ا