نصلغتنامه دهخدانص . [ ن َص ص ] (ع اِ) هر کلام صریح که واضح و آشکار باشد. (ناظم الاطباء) : و مهیاشد امیرالمؤمنین از برای ایستادگی در آن کار که به او حواله نمود خدا وی را واجب شد به موجب نص از امام پاک قادر بالله . (تاریخ بیهقی ص 311)
نصلغتنامه دهخدانص . [ ن َص ص ] (ع مص ) برداشتن حدیث را به سوی کسی . (منتهی الارب ). برداشتن حدیث را. (از زوزنی ). رفع حدیث . (فرهنگ خطی ). برگردانیدن حدیث را به سوی کسی که حدیث کرده بود. (از ناظم الاطباء).برداشتن و اسناد دادن حدیث را به کسی . (از متن اللغة). رفع و اسناد دادن حدیث را به کسی
نَشْ یا نِشْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی نِمیْ ، نداشتن ، برای منفی کردن برخی افعال در گویش گنابادی به کار میرود.
نصب دادنلغتنامه دهخدانصب دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) منصوب کردن . به حالت نصبی درآوردن (حرف را). نصب دادن حرفی را؛ به زبر خواندن آن را. بر بالا کردن حرف را. (از زمخشری ). رجوع به نصب شود.
نصب شدنلغتنامه دهخدانصب شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا کرده شدن . برقرار شدن . || برنشانده شدن . (ناظم الاطباء). || گماشته شدن . منصوب شدن . رجوع به منصوب شود.
حنصلغتنامه دهخداحنص . [ ح َ ] (ع مص ) مردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ضعیف شدن و مردن . (آنندراج ).
متقنصلغتنامه دهخدامتقنص . [ م ُ ت َ ق َن ْ ن ِ ] (ع ص ) شکارجوینده و شکارکننده . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنص شود.
قوانصلغتنامه دهخداقوانص . [ ق َ ن ِ ] (ع اِ) سنگدان . (فهرست مخزن الادویه ). ج ِ قانصة، بمعنی روده و اندرون مرغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ابن بیطار) (ناظم الاطباء). رجوع به قانصة و قوانس شود. || قوانص طیور؛ مرغان شکاری و از این است حدیث فتخرج النار علیهم قوانص تخطفهم قطفا خطف الجارحة