خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انفکاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انفکاک
/'enfekāk/
معنی
از هم جدا شدن؛ جدایی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انفصال، پراکندگی، تفکیک، جدایی، فک، گسستگی، گسیختگی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انفکاک
لغتنامه دهخدا
انفکاک . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) زایل گردیدن کف پای شخصی از جای خود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). زایل گردیدن پای از جای خود. (از اقرب الموارد). از جای بشدن عضو. (تاج المصادر بیهقی ). از بند بیرون آمدن استخوان . از جادررفتن . دررفتگی . ...
-
انفکاک
واژگان مترادف و متضاد
انفصال، پراکندگی، تفکیک، جدایی، فک، گسستگی، گسیختگی
-
انفکاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enfekāk از هم جدا شدن؛ جدایی.
-
انفکاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ فِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از هم جدا شدن . 2 - (اِمص .) جدایی .
-
جستوجو در متن
-
disjunction
زمین شناسی
انفکاک ، تقسیم
-
تخلخل
واژگان مترادف و متضاد
ناپیوستگی اجزایشی، انفکاک اجزا
-
segregation
ریاضی و آمار
جدا شدگی ، تجمع ناخالصی ها ، جدایش ، قطعه بندی ، انفکاک ، تفرق
-
فک
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرواره ۲. انفکاک، تفکیک، جداسازی، حذف، قطع
-
لزوم داشتن
لغتنامه دهخدا
لزوم داشتن . [ل ُ ت َ ] (مص مرکب ) ضرورت داشتن . انفکاک نپذیرفتن .
-
ataraxia
پزشکی
آرامش حاصله از انفکاک رابطه مغزی بدون بر هم خوردن هوشیاری یا اختلال ا ...
-
انفصال
واژگان مترادف و متضاد
۱. انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی ۲. مفارقت ۳. برکناری، خلع، عزل ۴. انقطاع، گسیختگی ≠ اتصال
-
تفکیک
واژگان مترادف و متضاد
۱. افراز، انتزاع، انفکاک، تجزیه، تشخیص، تفریق، جداسازی، جدایی، فصل، فک ۲. جدا کردن
-
دررفتگی
لغتنامه دهخدا
دررفتگی . [ دَرْ، رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت دررفته . از بند بیرون آمدن استخوان . انفکاک . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دررفتن شود.
-
جدایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ۲. طلاق ۳. انفکاک ۴. انفصال، برش، قطع ≠ وصال، وصل