محمولفرهنگ مترادف و متضاد۱. بار، محموله ۲. حملشده، بارشده ۳. خبر، گزاره ≠ مبتدا، موضوع ۴. تاویلشده، تفسیرشده
ممنوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) قدغن، مسدود، غیرمجاز، حرام، غیرقانونی موقوف منعشده، محدودشده، دستوپابسته، زندانی، کتبسته، دستتنها، خسته بارشده
مشحونلغتنامه دهخدامشحون . [ م َ ] (ع ص ) پرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پرشده . انباشته شده . بارشده . ممتلی . (از ناظم الاطباء). آکنده و بر سرآمده . پر. مملو : وآیة لهم انا حملنا ذریتهم فی الفلک المشحون . (قرآن 41/36). یافت محلت و سر
محموللغتنامه دهخدامحمول . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بار برداشته شده به سر و پشت . (منتهی الارب ).بار حمل شده و بارشده و برداشته شده و به سر و پشت ستور بار کرده شده . (ناظم الاطباء). حمل شده : حامل دین بود او محمول شدقابل فرمان بد او مقبول شد. مولو
کشیدهلغتنامه دهخداکشیده . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف ) طویل . دراز. (ناظم الاطباء). ممتد. ماد. ممدود. مدید. (یادداشت مؤلف ) : درازتر ز غم مستمند سوخته جان کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر. <p
تأیید اعتبارشدهaccreditedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه ازلحاظ رعایت استانداردهایِ ازپیشتعیینشدۀ روشها و روالها و مشخصات فنی کلی مورد تأیید رسمیِ نهاد تأیید اعتبار قرار گرفته باشد
انبارشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی نبارشده، انباشته، اندوخته، پُر، موجود، احتکارشده انباری، ذخیره، پستایی