لغتنامه دهخدا
بدخور.[ ب َ خوَر / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که دوا را بزحمت و اکراه خورد. (فرهنگ فارسی معین ). || (ن مف مرکب ) دوایی که خورده نشود از جهت کراهت طعم یا بوی . (آنندراج ). دارویی که بواسطه ٔ طعم تلخ و بدمزگی به اکراه خورده شود. (فرهنگ فارسی معین )