بوشیلغتنامه دهخدابوشی . [ ب َ شی ی / بو شی ی ] (ع ص ) مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بوشیلغتنامه دهخدابوشی . [ ب َ شی ی / بو شی ی ] (ع ص ) درویش بسیارعیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
آمار بوزـ اینشتینBose-Einstein statisticsواژههای مصوب فرهنگستانقانون حاکم بر سامانهای از ذرات که تابع موج آنها، درپی جابهجایی دو ذرۀ یکسان، بدون تغییر میماند
توزیع بوزـ اینشتینBose-Einstein distributionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی که حاکی از تعداد ذرات در هریک از حالتهای انرژی مجاز در مجموعهای از بوزونهاست
چگالش بوزـ اینشتینBose-Einstein condensationواژههای مصوب فرهنگستانتراکم جمعیت حالت پایه برای سامانهای از بوزونهای تمایزناپذیر در دمایی پایینتر از دمای بحرانی
چگالۀ بوزـ اینشتینBose-Einstein condensateواژههای مصوب فرهنگستانآنچه از فرایند چگالش بوزـ اینشتین حاصل میشود
بازbase 1واژههای مصوب فرهنگستانهر مادۀ شیمیایی اعم از یونی یا مولکولی که بتواند از جسم دیگری پروتون بپذیرد
بوشیدنلغتنامه دهخدابوشیدن . [ دَ ] (مص ) آغاز کاری کردن . (آنندراج ). شروع به هر کاری نمودن . (ناظم الاطباء). || اندیشیدن . (آنندراج ). || ملاحظه کردن . (ناظم الاطباء).
علی بوشیلغتنامه دهخداعلی بوشی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . فقیه بود و در سال 790 هَ . ق . در مصر قدیم متولد گشت و درهمانجا در 5 ربیع الاول <span class="hl
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بوشی شود.
نورالدینلغتنامه دهخدانورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن احمدبن عمربن محمد بوشی انصاری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی بوشی شود.
علی انصاریلغتنامه دهخداعلی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی پوشی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ، ملقب به بوش . محدث است . (از منتهی الارب ). و مؤلف تاج العروس لقب او را «بوشی » ذکر کرده است و می نویسد که او را محمدبن عبدالرحمان حضرمی روایت میکند.
بوش سر کوچک دستهپیستونpiston pin bushing,small end bushing,connecting rod small end bushواژههای مصوب فرهنگستانبوشی که در محل اتصال سر کوچک دستهپیستون به انگشتی پیستون تعبیه میشود متـ . بوش سر کوچک شاتون، آستینۀ سر کوچک دستهپیستون، آستینۀ سر کوچک شاتون
بوشیدنلغتنامه دهخدابوشیدن . [ دَ ] (مص ) آغاز کاری کردن . (آنندراج ). شروع به هر کاری نمودن . (ناظم الاطباء). || اندیشیدن . (آنندراج ). || ملاحظه کردن . (ناظم الاطباء).
علی بوشیلغتنامه دهخداعلی بوشی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . فقیه بود و در سال 790 هَ . ق . در مصر قدیم متولد گشت و درهمانجا در 5 ربیع الاول <span class="hl