خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جرار
/jarrār/
معنی
۱. [مجاز] بسیار؛ انبوه: لشکر جرار.
۲. بسیارکِشنده؛ بهسویخودکِشنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرار
فرهنگ فارسی معین
(جَ رّ) [ ع . ] (ص .) 1 - انبوه ، بیشمار. 2 - به سوی خود کشنده .
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج َرْ را ] (اِخ ) ابوالعوام فایدبن کیسان به این کلمه شهرت دارد. او از ابوعثمان نهدی روایت کند و حمادبن سلمة و جمع کثیری جز او از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ).
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج َرْ را ] (اِخ ) کلیب بن قیس بن بکیربن عبدیالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن لیث بن بکربن عبدمناة که او را بجهت جرأت و جسارتی که در جنگ داشت جرار میگفتند. وی به ابولؤلؤ حمله برد ولی ابولؤلؤ او را بقتل رسانید. (از لباب الانساب ).
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج َرْ را ] (ع ص ) بسوی خود کشنده . (غیاث اللغات ، از منتخب و کنز) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مبالغه ٔ جار. (از اقرب الموارد). کشنده ٔ بغایت . (از شرفنامه ٔ منیری ). کشنده . (یادداشت مؤلف ). و بهمین معنی است : «جرار اذیال ال...
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج ِ ] (اِخ ) جِرارِ سعد؛ موضعی است به مدینه که سعدبن عباده سبوهای آب را در آنجا قرار میداد تا سرد شود آنگاه به میهمانان بدهد. (از معجم البلدان ).
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج ِ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای معروف فلسطین که در جنوب شرقی غزه فیمابین قادش و شور واقع گردیده است (سِفر پیدایش 20: 1) و دور نیست که همان مکانی باشد که الاَّن به خرابه ٔ ام جرار معروف است . ابراهیم و اسحاق بواسطه ٔ قحطی بدین شهر رفتند و هر د...
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج ِ ] (اِخ ) موضعی است به نواحی قنسرین . (از معجم البلدان ).
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَرَّة، به معنی سبو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سبوها. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ِ جَرَّة، به معنی سبوی آب . (از معجم البلدان ). || خرمهره ها. (آنندراج ). || در عبری ، به معنی مسکن است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جرار
لغتنامه دهخدا
جرار. [ ج ُ ] (اِخ ) نام کوهی است و در ابیات زیر ذکر آن آمده : لمن الدیار بجانب الاحفارفبتیل دمخ او بسفح جرارامست تلوح کأنها عامیةوالعهد کان بسالف الاعصار.ابن مقبل (از معجم البلدان ).
-
جرار
دیکشنری عربی به فارسی
تراکتور يا ماشين شخم زني , گاو اهن موتوري
-
جرار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jarrār ۱. [مجاز] بسیار؛ انبوه: لشکر جرار.۲. بسیارکِشنده؛ بهسویخودکِشنده.
-
جستوجو در متن
-
تراکتور یا ماشین شخم زنی
دیکشنری فارسی به عربی
جرار
-
گاو اهن موتوری
دیکشنری فارسی به عربی
جرار
-
عسق
لغتنامه دهخدا
عسق .[ ] (اِخ ) (به معنی دشمنی ) چاهی است در وادی جرار که شبانان اسحاق حفر نمودند. (از قاموس کتاب مقدس ).