خشکافشاندdry spray 1واژههای مصوب فرهنگستانپوششی شنی که براثر خشک شدن جزئی ذرات افشاندهشده پیش از رسیدن به سطح ایجاد شده باشد
بیشافشاندover spray, drift 1واژههای مصوب فرهنگستانآن مقدار از بخش جامد مادۀ پوششی افشاندهشدهای که به جای سطح مورد نظر به سطوح مجاور چسبیده باشد
پودر آبافشاندwater atomized powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از دانههای بیشکل یا کشیده که براثر برخورد رشتۀ فلز با آبِ تحت فشار ایجاد میشود
مشک افشاندنلغتنامه دهخدامشک افشاندن . [ م ُ / م ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) مشک بیختن . مشک افشانی کردن . پراکندن مشک . خوشبوی ساختن . عطرافشان کردن : چنان کز خواندنش فرخ شود رای ز مشک افشاندنش خلخ شود جای . نظامی .